صبحش هم از غصه بی ناموسی دق کرد و افتاد و مرد.......

مطمئنم که اگه مش قاسم زنده بود و این حرفها و حرکت و بیناموسی
حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش را میدید ،
رو به جمع میکرد و میگفت :
راستش ، دروغ چرا بابام جان ، تا قبر آ ، آ ، آ ، آن .....
ما خودمان در غیاث آباد یک وزیر آموزش پرورش داشتیم ،
مثل سیبی که با حاج بابائی نصف کرده باشن ،
یکدفعه ، یکبار ، یکجائی یه بچه ای با کبریت دستش را سوزانده بود ....تازه داخل مدرسه هم نبوده .....
شبش استعفا خودشو نوشت و استعفا داد ....
صبح هم از غصه بی ناموسی دق کرد و افتاد و مرررررر د......
تازه مردم غیاث آباد ، تف و نفرینش میکردن که چرا از بی ناموسی
خودشو نکشته .......
آره بابام جان اینو گفتیم که یه وقت فکر نکنید ،
حاج بابائی های مملکت غیاث آباد مثل حاج بابائی های ولایت تهرونند....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر