پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۲

روز , نه غزه , نه لبنان , جانم فدای ایران

 روز , نه غزه , نه لبنان ,  جانم فدای ایران + عکس

نوشته ای مصوراز پیدایش و تکوین روز قدس عزیز ,

همانجائی که قرار بود بعد از کربلا بروند وراهش هم از همان طرفها میگذشت و تازه آسفالت کرده بودند و نمیدونم بروند که چکار کنند و  پرچم چی رو تو کجای کی فرو کنند.... ؟ 


من از روز قدس و اینا ...اصلا خوشم نمی آمد و از اول هم میدونستم که به عربها نمیشود اطمینان کرد .

 آن اوایل طغیان جهل که  تازه رادیو و تلویزیون را  گرفته بودند , فقط آهنگ فلسطینی پخش میکردند و فیلم کتک خوردن فلسطینی ها را میزاشتند که ما دلمون بسوزه , آقا مردم هم ندید بدید  جوگیر شده بودند .

 یاسر عرفات هم بعد از پیروزی[ نور و زور و گور بر مردم ] که اومد,  
[[البته میگن ١٥ و ١٦ شهریور هم با یکمشت نره خر پشمالو اومده بود و رفتند..]]
 
 آقا اینها تو پشتشون  عروسی بود  یه حالی میکردند که نگو...

عکس ها شون با نیشهای باز هنوز هم در دسترس هست .



آخه اونوقتها این آخوندا خیلی ندید بدید بودند و یاسر عرفات اولین خارجی بود که آمده بود ایران !
 وآقایون مجبور شدند که یه کشور مظلوم با تشکیلات خودگردان درست کنند و بگن این رئیس جمهور اونجاست .

خلاصه با اون چفیه و عینک دودی خودش آمد و دوتا کلاشینکف راست راستکی هم با خودش آورد و برای یادآوری آدمکشی یکی رو داد به مسعود رجوی شاگرد سابقش که مثل خر کیف کنه ...

ولی آقا سر اون  یکی دیگه دعوا و مرفه ای شد که آخر آقا که اون موقع همه مثل سگ ازش حساب میبردند دخالت کرد و به احمد گفت که ببره  تو کمد قایمش کند تا قال بخوابه  ! 

یاسر عرفات هم  خدا بیامرز میچرید و عین الاغ  قبرسی کیف میکرد و میچرید  و مثل خر مست غلت میزد , همه جا هم رفت , از جماران بگیر تا سینما کریستال
 لاله زار که فیلم مبارزین فلسطینی با هنرنمائی فرانکو نرو را نشان میداد .  

خلاصه تازه داشت یه آبی زیر پوستش میرفت و استخونی میترکوند که مناخم بگین
 که آخوندا انگار تو بچگی توپشون را جر داده بود و از اون بدشون میومد , زد دهن
 مهن یه سری چریک فلسطینی رو صاف کرد ...

که به آقا هم خیلی بر خورد تا این که عرفات فهمید وقت کاره و  روز بعدش نمیدونم رفت دم گوش آقا دوتا پچ پچ کرد و چی گفت که ....... ,

آقا هم یه هواپیما بهش دلار خشک  سه تومن هشت زاری دولتی آنوقت رو داد که یاسر جون بره فلسطین را از دست اسراییلی ها بگیره و نجات بده و یه مشت محکم 
هم نمیدونم به کجای کارتر یا بگین بزنه.



عرفات رفت و ولی یه پاش تهران بود و یه پاش خونه مادرزنش و یه پاش هم کاخ باکینگهام , که هم خبر بیاره و هم خبر ببره ...

آقا برد ها , آقا خورد ها , آقا زد ها  , آقا تیغ زد ها ....

تا جائی که گوش بود برید  و یه چند تا هم دل و جیگر و چشم در آورد  که جنگ شروع شد , خوب اون  مرحوم هم که شکل قورباغه ای بود که زیر لاستیک ماشین
 له شده , عرب بود دیگه  ...

خوب عربها هم دوچیزشونو نمیفروشند , نامردی و همشهری شونو  ...,

آقا یه بهونه درست کرد و تف کرد در کون هر چی رفاقت و نون و نمکه و آخر هم رفت با صدام ماچ و بوسه کرد و طناب  توپهای ١٢٠ میلیمتری  را تو جنگ میکشید و به طرف ایرانی ها میزد و عراقی ها براش هوله میکشیدند.....



 فکر نکنید فقط آخوندها چون عربی بلغور میکنند فقط  یاسر عرفات را رو هوا ازهم کش میرفتند , نه , به جان شما نه ...!

 تو ایران خیلی ها با کت و کراوات هم  از آخوندا بیشتر عربی بلد بودند و دلشون
برای یه لبخند شتری یاسر جون غنج میزد  , و نه مثل آخوندا بلکه مثل بچه آدم تو 
یه صف وایمیستادن تا نوبتی یاسر جون رو مآچ کنند !!



میگن احمد و ابراهیم یزدی سر اینکه کدومشون دست عرفات رو زودتر گرفتند 
نزدیک بود کارشون به کتک کاری و فحش های بد بد برسه , که آقا دوتا تشر بهشون زد و یه دونه از اون لبخند قشنگاشو برا یاسراومد  و به عربی ولی با همون دستور زبان فارسیش گفت : 

یا اخی , بگیر ثانی یا یدا شونو ؟؟ یعنی  لکن ای برادر بگیر دوتا دست هاشون را با هم را ...که ایکاش  من هم  آنجا بودم. 
  
 

این چفیه چفیه که حالا میکنند ها  همین نکبت عرفات آورد ایران  و اون وقتها این شکلی بود و ملتی  که تا اون موقع تیپ آلن دلون و تونی کورتیس را میزدند , حالا ادای این اشگول را در میاوردند !!



خلاصه که اون اولها فقط فلسطین فلسطین میکردند و اصلا حرف جای دیگه نبود
, فقط فلسطین و برادران مظلوم  فلسطینی و لبنان و غزه  کیلوئی دوزار بود .

تا  وقتی که عرفات رفت و اون رکب تاریخی رو زد.

  

آقا این یارو که رفته تو بغل صدام و جم نمیخورد یهو نمیدونم ویرش گرفت , رگل شد , خلاصه عرفات آقایون را به هیچیش نگرفت و با کله رفت  پیش جیمی و رفتند باهم کمپ دیوید و با اسراییلی ها صلح کرد و  گفت:

برادران یهودی ما نوکر شما هم هستیم.

آقا  تو تهرون و قم  انگار زیر آخوندا آتیش گذاشتند و مثل روغن داغ بالا و پائین 
میپردند و از خجالت  (( اون اولها یه کمی داشتند )) نطق هم نمیتونستند بکشند !  

آقا بعد همین عرفات جلو دوربین انگشت شستش رو هم فکر میکنم برای جنتی یا مصباح یا  برا امام جمعه اونوقتهای تهران  اینجوری حواله کرد......



آقایون چند روزی تو کما بودند و چند تاشون اسهال گرفتند ,  چند تاشون رفتند پیش آقا که تازه اوزون برون را حلال کرده بود که الا و لله باید یاسر عرفات را حرام اعلام کنی ...؟

آخر میگن اردبیلی با مشت و لگد بهشون فهموند که اون آدم هست و راه میره ...

که بخاطر مسائل ژئوپلیتیکی اسلام , و تاکتیک اصول فقه  جعفری و استراتژی فیضیه در بعلبک , یهوئی قرار شد که از فردا  دیگه اسمی از فلسطین نیاوردند و 
آقا فلسطین و ملت مظلوم و برادران فلسطینی شد : پشم ... 

 و آهان یادم اومد ,  بعد گفتند آسمون قرمز شد و از کون  یه شتر نازا  که تغییر جنسیت داده بود و نر شده بود و که چشم چپ پدربزرگش هم کور بود و رنگ پشمش هم حنائی بود,  همین سید حسن نصرالله با همون هیکل و قیافه و عبا و عمامه افتاد پایین که علم الهدی قنداقش کرد و گفتن نشانه خداست که از این به بعد باید مخ مردم ایران را را با  با حزبالله و نصرالله و لبنان لبنان  بزنیم !!

و هنوز چون سید حسن داره دلارمیگیره , جواب سلام همسایه اسراییلی خودشونه نمیده که آقایون کیف میکنند و میگن که داره میجنگه ؟!

ولی من قول میدم که اگر دوروز دلار نرسه , این سید حسن هم ریش ها شو میتراشه و میره با اسراییلی ها صلح میکنه .

خوش باشید ولی من که گفتم  خوشم نیومد و خوشم نمی آمد  و لی از وقتی که این شعار رو در سال ٨٨ شنیدم دیگه اگر اسم خودم را هم  یادم بره و تاریخ تولدم رو از یاد ببرم  , روز قدس اینها و روز

 نه غزه , نه لبنان , جانم فدای ایران....

 خودمان را یادم نمیره  , پس جانم فدای ایران .//

 
 

۷ نظر:

سپهر گفت...

با تشکر از مطالب شما.لطفا به این وبلاگ هم سر بزنید. به امید ازادی و عدالت.

Unknown گفت...

سپهر عزیز ,

از شما ممنونم , چشم حتما و به امید آزادی و آبادی برای ایران و آسایش و آرامش برای ایرانیان

ناشناس گفت...

این خاطره امام موسی صدر بسیار جالب است و پاسخی قاطع به امثال شما که ساز شیطان را کوک می کنند:

روزی یادداشتی نوشتم و برای روزنامه «النهار» فرستادم . عنوان یادداشت این بود :« سلطنت طلب تر از سلطان » . از هیچ کس نام نبرده بودم . صبح اول وقت بود که امام صدر پس از خواندن یادداشت با من تماس گرفت . از جریان یادداشت پرسید چیست و این که چه کسی را مد نظر داشته ام ؟
گفتم : ضمیر ، خود به مرجع خویش اشاره دارد ...
پرسید قهرمان یادداشت چه کسی است ؟
گفتم : قهرمان آن خود شما هستید !...برای اینکه شما امروز از فلسطینی ها فلسطینی تر و بنابراین از سلطان سلطنت طلب تر هستید !
امام پاسخ داد : «جناب شیخ عبدالامیر ! اگر ملت فلسطین نیز از جنگیدن با اسرائیل دست بردارد ، من به تنهایی اسلحه دست خواهم گرفت و به جنگ آن خواهم رفت .»

ناشناس گفت...

خداییش من موندم این عربای ایران این همه تو ایران به عرب جماعت توهین میکنند چی میکشن؟!!

Unknown گفت...

ای کاش ما فقط ایرانی بودیم , فقط ایرانی ...

که دیگه کسی مثل شما کاسه داغتر از آش نشه و دلش برای کسی نسوزه .

اگه مشکل دیگه ای داری , بگو ......

Unknown گفت...

این امامت اگه میومد ,تو ایران و به ایرانی ها خدمت میکرد , بهتر نبود ؟

اگه , یه مدرسه میساخت , یه زمینی رو اباد میکرد , یه خیابون رو جارو میکرد ,اجرش بیشتر نبود ؟

فلسطینی ها باید یاد بگیرن که مشکل خودشونو , خودشون حل کنند و هیچکس بقیرو از خودشون نمیتونه کمکشون بکنه ,

با سنگ پرت کردن که کسی به جائی نمیرسه ......

ناشناس گفت...

من فقط خواستم به خاطر توهینهایی که به نژاد اصیل عرب میشه ابراز تاسف کنم، درضمن شما که عرب هستین بهتره نژادتون براتون مهم باشه نه اینکه ایرانی بودن براتون آرزو