چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۲

شخصیت سازی کاذب و جعل تاریخ در برخی کتابها و استناد عوام به آنها

شخصیت سازی کاذب و جعل تاریخ در برخی کتابها و استناد عوام به آنها /+

حبیب یغمائی در سالهای ١٣٢٧ خورشیدی ماهنامه ای بنام ( یغما ) منتشر مینمود ،

           
 
 به روال ان روزگار که از تلویزیون خبری نبود و تعداد اندکی صاحب رادیو بودند خاطره نویسی رواج فراوانی داشت ، حبیب یغمایی از دوستان دوستعلی خان معیر الممالک که از نوادگان نصرالدین شاه بود و شرح ان خواهد آمد بود و از ایشان درخواست میکند خاطرات خود از رجال عصر ناصری را در مجله بنویسد که بعدها یعنی سال ١٣٦١ خورشیدی بصورت کتاب چاپ میشود . دوستعلی خان البته آنچه در این کتاب نام میبرد همه از فامیل های نزدیک خود و شرح زندگی و با پوزش مفتخوری و شکار آنان است بطوریکه خواننده تصور مینماید این دوران انحطاط و میهن فروشی از دوران خوب تاریخ است و البته در آنزمان روی مردم زمانه خود که عاشق قهوه خانه و داستان بودند اثر هم میگذارد .

کتاب رجال عصر ناصری مملو از غلو و به روال قاجار خود تعریفی میباشد و شخصیت این دوستعلی خان که شاید دائی جان ناپلیون ایرج پزشکزاد برگرفته از شخصیت وی باشد سمبل عوام فریبی مذهبی قاجاری است .


در این کتاب شخصیت سازی کاذب در اوج هست که برای نمونه شخصیت سازی برای غلامعلی خان گروسی حلوای موسوم به ملیجک دوم هست که در بخش ٢ خوهد آمد و بعد از ان شخصیت حقیقی این چهره منفور یعنی ملیجک دوم خواهد آمد ان هم با استناد به خاطرات روزانه محمد حسن خان اعتماد السلطنه .

این گونه هست که برخی از این داستان سرائی های قجری بن مایه فکری مشتی بیمایه فکری میشود و بی محابا آنرا بکار میبرند .

دوستعلی خان معیر الممالک نوه تاج الدوله از زنان عقدی ناصر الدین شاه و پدرش داماد شاه یعنی همسر عصمت الدوله بود و خودش هم بنا بر حیله گری قجری با دختر میرزا علی اصغر خان اتابک صدر اعظم ازدواج میکند و بعد از مشروطه و کشته شدن اتابک این همسر را طلاق میدهد .

وی در تاریخ رجال عصر ناصری در باره ملیجک دوم چنین مینویسد :



با مقام بلند و نفوذی که عزیز السلطان را در سایه مهر شاه بود و صدر اعظم و جمله شاهزادگان و بزرگان وی راسخت گرامی میداشتند و به راستی هرچه میخواست میتوانست کرد نه تنها سر مویی نخوت و سر گرانی نداشت بلکه بسیار افتاده و فروتن بود ، هیچگاه خود را به سیاست نیالود ، و به احراز مقام های دولتی وگرد آوردن مال توجه نکرد ، هرگز بد کسی را نخواست و نزد شاه جز حجت نیاز مندان برنیاورد ، پناه درماندگان و دستگیر مستمندان بود و کس از در وی آزرده و مایوس باز نگشت . (کتاب رجال عصر ناصری ،چاپ نشر تاریخ ایران،سال ١٣٦١ شمسی ، چاپ اول ،سفحات ٢٤٥ و ٢٤٦ ).

این تاریخ نگار داستانی عصر قاجار تصور نمیکرد آدم هم عصر عزیز السلطان یا ملیجک دوم در خطرات روزانه خود که ده ها سال بعد از مرگش چاپ میشود چهره حقیقی این شخص را افشا میکند .

محمد حسن خان اعتماد السلطنه فرزند حاج علی خان حاجب الدوله است که این علی خان پدر به سبب اعتماد ناصر الدین شاه به وی مامور ویژه قتل بزرگمرد تاریخ ایران یعنی میرزاتقی خان امیر کبیر میشود و پسر برای این خدمت پدر راهی فرانسه برای تحصیل میشود . در ٣ سفر به فرنگستان شاه از همراهان شاه است و اعتماد فراوان شاه را همراه دارد بطوریکه ناصرالدین شاه هر وقت که زالو به مقعد خود مینداخت بنا به نوشته خود ایشان این شخص باید محل مبارک را با دست باز میکردند تا حکیم زالو را در محل بگذارد ( بارها در کتاب به همین لفظ آمده است ).

محمد حسن خان کتاب خوان ویژه ناصرالدین شاه بود به نحوی که در هر صرف غذای نهار و شام حضور دایم داشت و وقتی شاه غذا میخورد ایشان باید کتاب یا روزنامه فرانسه را به اتفاق دکتر تولوزان فرانسوی میخواند .



اعتماد السلطنه چون آدم فرنگ رفته و با سوادی بود هر شب بعد از مراجعه از نزد شاه خاطرت ان روز را به شکل دقیق به صورت خاطرات روزانه دور از چشم شاه و سایرین و حتی مستخدمین خانه یادداشت مینمود و هیچ کس جز همسر وی از ترس اینکه شاه متوجه شود از ان خبر نداشتند .

این یادداشت ها بعد از مرگ وی به موزه امام رضا در مشهد اهدا میشود که در دهه ٤٠ تا ٥٠ خورشیدی به وسیله محقق دانشمند ایرج افشار در ١١٠٩ صفحه چاپ میگردد .

اکثریت کسانی که تاریخ قاجار را دنبال میکنند به این کتاب به صورت مرجع ارزشمندی نگاه میکنند و چون خاطرات روزانه است به همین سبب دخل و تصرف بعدی در ان صورت نگرفته است .

و اما محمد حسن خان که از بدو پا گیری ملیجک دوم در دربار حضور داشته سرگذشت وی را چنین می نگارد :

دوشنبه غره جمادی الثانی ١٣٠٠ قمری

ملیجک موسوم به محمد است برادر زبیده که ملقب به امین اقدس ( از سوگلی های شاه ) است از رعایای گروس ، با لباس کهنه و پای گیوه وی را از گروس آوردند اندرون شاه ، کم کم غلام بچه شاه شد ، چون اکراد گنجشک را ملیج میگویند این جوان هم در حضور شاه گنجشگ را ملیج گفته بود به ملیجک موسوم شد ، بسیار بی شان است ماموریتش این بود که آفتابه به مبال جهت بندگان همایون برد و به این واسطه شاه وسایرین وی را امین ضر طه ملقب کرده بودند (نگاه کنید گرفتن القاب در زمان قاجار را و بخندید ) .

پسری از وی بوجود آمد موسوم به غلام علی خان کم کم این طفل به زبان آمد و طرف میل شاه شد طوریکه غالب اوقات شاه صرف این طفل است کم کم درجه میل به عشق کشید ، این است تقدیر که نواده چوپان و بزاز از ولیعهد و ظل السلطان زیادتر طرف میل مالک الرقاب ایران است این پسر ملیجک دوم نامیده میشود .

 (اینجا البته ما برای اینکه مانند جمهوری اسلامی نشویم باید اضافه کنیم که این عشق دقیقا پدر و فرزندی بوده و ناصر الدین شاه با اینکه آدم زن باره ای بوده به هیچ عنوان نگاه جنسی به هم جنس نداشته و من در هیچ کجای تواریخ قاجار که خوانده ام به چنین موردی نه تنها برخورد نکرده ام که دیده ام از طرح این مساله بوسیله درباریان ناراحت هم میشده)

٣ شنبه ٥ ربی الثانی ١٣٠٥ قمری :

شنیدم از مجد الدوله که عزیز السلطان
 (ملیجک ) به شاه گفته است چرا نوکر های شما به پسرهای گه شما تکریم میکنند ولی از برای من نه ؟
 شاه فرمود:  هر کس به تو تکریم نمیکند با شمشیر شکمش را پاره کن !!

شنبه ١٤ ذی القعده ١٣٠٦ قمری ( در سفر خارج کشور )

شنیدم عزیز السطان در خانه روشلی که رفته بودند بعضی اسباب دزدیده بود ، صاحبخانه ملتفت شده بود به افتضاح پس گرفته بودند .


شنبه ٢٦ ربیعی الاول ١٣٠٨ قمری :
امروز شنیدم هر کس پسر خوشگلی دارد آقا مردک دایی عزیز السلطان ( ملیجک ) میل میکند به زور وی را به دستگاه عزیز السلطان وارد میکنند که رفع میل آقا مردک شود خداوند رحم کند که آقا مردک میل به زنهای مردم نکند .
جمعه ٦ جمادی الثانی سنه ١٣٠٨ قمری :
عصر صدیق السلطنه میگفت امروز در شکارگاه که عزیز السلطان و اتباعش بودند از شعبان نام پسر ١٦ ساله که تفنگدار ایشان است تفنگ خواسته بود قدری دیر داده بود عزیز السلطا ن با قمه خواسته بود به پهلوی وی فرو کند که پسره دست خود را حایل نموده تمام ساعد وی ازورید تا شریان دیده است .



٥ شنبه ٢ ذیقعده سنه ١٣١٠ قمری
تفضیلی امروز شنیدم که مینگارم ، عزیز السلطان ( ملیجک ) باز با گلوله آدم کشته و این پنجم مقتول است که شکار شست مبارک این جوان معقول میشود و عجیب اینست که این ٥ مقتول را به یک طرز شهرت میدهند که همه فحش شنیده و تغیر دیده بودند از عزیز السلطان و خودشان خودشان را کشته اند .

 [[خواستم کسانی که این نوشته را میخوانند هم کمی دوران لجام گسیخته قاجار را به شکل ملموس حس کنند و هم اینکه ببینند اگر این خاطرات اعتماد السلطنه نبود چه تعداد زیادی فکر میکردند این موجود مفتخور یعنی عزیز السلطان یا ملیجک دوم آدم خوب و مثبتی است تازه اینجا من به خاطر رعایت خیلی از مسائل را بسیار نازیبا را حذف کرده ام و در مورد اینکه معیر الممالک نوشته ایشان به مال دنیا بی اعتنا بودند باید بگویم ایشان وقتی دختر شاه را گرفت باغ سپاه سالار را که بعدها مجلس شورای ملی شد و مسجد سپاه سالار را که جزو باغ و مایملک میزا حسین خان سپهسالار بود تصاحب کردند و بعد ها که دولت رضا شاه کبیر ان مکان را تبدیل به مجلس شورای ملی کردند با پیگیری فراوان عزیز السلطان پول آنرا به وی پرداخت کردند ،
با اینکه زیاده شد امیدوارم این مطلب حداقل برای کسانی که آنرا میخوانند تامل برانگیز باشد تا هرچیز را با بررسی کامل بسنجند در کتاب خاطرات اعتماد السلطنه موارد وحشتناکی هست که کاش خوانده شود و مردم عادی بدانند پهلویها چه خدماتی به ایران و ایرانی کردند . آدم برفی ]]

هیچ نظری موجود نیست: