دوشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۱

صبحش هم از غصه بی ناموسی دق کرد و افتاد و مرد.......

صبحش هم از غصه بی ناموسی دق کرد و افتاد و مرد.......
 
مطمئنم که اگه مش قاسم زنده بود و این حرفها و حرکت و بیناموسی
حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش را میدید ،
رو به جمع میکرد و میگفت :
 
 
راستش ، دروغ چرا بابام جان ، تا قبر آ ، آ ، آ ، آن .....
 
ما خودمان در غیاث آباد یک وزیر آموزش پرورش داشتیم ،
 
مثل سیبی که با حاج بابائی نصف کرده باشن ،
 
یکدفعه ، یکبار ، یکجائی یه بچه ای با کبریت دستش را سوزانده بود ....تازه داخل مدرسه هم نبوده .....
 
شبش استعفا خودشو نوشت و استعفا داد ....
صبح هم از غصه بی ناموسی دق کرد و افتاد و مرررررر د......
 
تازه مردم غیاث آباد ، تف و نفرینش میکردن که چرا از بی ناموسی
خودشو نکشته .......
 
آره بابام جان اینو گفتیم که یه وقت فکر نکنید ،
حاج بابائی های مملکت غیاث آباد مثل حاج بابائی های ولایت تهرونند....

هیچ نظری موجود نیست: