شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۱

پس من کی هستم ،کجا هستم و چکار میکنم و چه میخواهم ؟

[[ دوستان این مطلب در تایید و یا رد سلیقه خاصی نیست فقط این ( من ) یک شخصیت خیالی از یکی از جماعت بی تفاوت های امروزی هست و امیدوارم که به شخص و سلیقه ای برنخورد و توهین نداند ]]

من جمهوری اسلامی را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون حکومتی بسته و مرتجع هست و از دنیا و قافله علم و تمدن عقب هست و دین را به انسان حقنه میکند و به ضرب باتوم و شیشه نوشابه هم که شده میخواهد همه را به بهشت بفرستد و منطق ندارد و از کشتن و دروغ گفتن و جنایت به نام خدا هم ابائی ندارد ./
 
من حکومت پادشاهی و سلطنتی را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون یکنفر نمیتواند برای همه تصمیم بگیرد و بصورت ژنتیک رهبر مردم بشود و تمام قدرت در دستان یکنفر باشد و خواهی نخواهی هم قدرت آن نفر را مست و دیکتاتور و مستبد میکند ،حتی اگر برای مردم رفاه نسبی و کشور را اباد و پیشرفته کند و طرفدارانش شعبون بی مخ هستند و احساسی و بددهن هستند ../
 
من حکومت جمهوری را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون به هوای همین جمهوری خواهی به مذلت افتادیم و طرفداران آن هم خودشان نمیدانند چه میخواهند و فقط الگوی دیگر کشورها را نشان میدهند و حرفهای روشنفکران آنها را تقلید میکنند و ادای آنها را در می آورند و نسخه های سوئیس و فرانسه و امریکا را برای ایران سنتی و مذهبی میپیچند و غیر از ان کار دیگری نمیکنند و فکر دیگری هم ندارند و از مردم عقب هستند ./
 
من اصلاح طلبها را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون در پی اصلاح چیزی هستند که اصلاح پذیر نیست و دو رنگ و دورو و مکار هستند و مثل آب خوردن خیانت میکنند و شرم و حیا هم در چشمانشان نیست و شریک دزد هستند و رفیق قافله و بدنبال قدرت هستند و مردم را فقط آلت فشار از پایین برا ی چانه زنی از بالا تصور میکنند ./
 
من راه امید سبز و شورای هماهنگی آن و دیگر مدعیان سبز را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون بدون رهبر و بی در وپیکر و خیالاتی هستند و به اصلاح طلبها که چند بار آنها را از خود رانده اند و نمیخواهند چسبیدند و آویزان شدند و فقط نشستند برای کسی که صد بار گفته من رهبر نیستم و اصلا این جنبش رهبر ندارد و معلوم  نیست که کجاست ،نشسته اند و گریه میکنند و اورا رهبر و منجی بشریت میدانند و فقط فکر آزادی او هستند و خیال میکنند که او آزاد شود بطور اتوماتیک و خودکار ،معجزه میشود و همه چیز درست میشود و تکلیف درست و حسابی هم ندارند و نه مشخص است برانداز هستند ،یا همین حکومت با تنا زل همین قانون اساسی ولایت فقیهی را میخواهند و و یا جمهوریخواهند یا جمهوری اسلامی سبز اصلاح طلب ملی مذهبی و مصدقی و موسوی و کروبی و خاتمی و واحدی و هستند ،خلاصه خودشان هم نمیدانند چه هستند و چه میخواهند ./
 
من ملی گراها و ملی مذهبی ها و مصدقی ها را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون یک مشت پیرمردانی هستند که در ساختن جمهوری اسلامی نقش اول را داشتند و به مرحوم بختیار از پشت خنجر زدند و به پابوسی خمینی رفتند و بعد هم تودهنی خوردند و خانه نشین شدند و رهبرشان را مرحوم مصدق میدانند در حالیکه ،همه شان به اندازه ناخن مصدق هم شهامت و شجاعت و سیاست و درایت ندارند و فقط بیانیه میدهند و تاریخ آغاز آنها و پایان آنها و دنیای آنها فقط ٢٨ مرداد است و هیچ تاریخ دیگری نمیدانند ، جمعی بسته و مماشاتگرا هستند که حالا با اصلاح طلبها لاس میزنند و با سبزها مغازله میکنند و با جمهوری خواهان گرمابه گلستان میروند و قدرت عملی و مردمی در حرف زیاد و در عمل هیچ ندارند ./
 
من بنی صدری ها را قبول ندارم و نمیخواهم چون ، در یک کلام بر سر گوری گریه میکنند که اصلا مرده در ان نیست و صاحب آن هم باید در دادگاهی نظامی برای جنگ هشت ساله محاکمه شود ،/
 
من مجاهدین خلق را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون مشتی گرفتار و اسیر حرف مسعود و مریم شدند و نمیدانند که آنها برای رهبر ! و رئیس جمهور !! ماندنشان تن به هر کار و خفتی داده اند و ملعبه دست و این و آن هستند و سابقه آنها برای همکاری و بودن در عراق در جنگ با ایران از خاطرم نمیرود ولی دلم برایشان میسوزد ./
 
من چپ های خلقی و کمونیستی و سبیل پرپشت وعینک قابدار را قبول ندارم و نمیخواهم ، چون نمیخواهند باور کنند که رفیق استالین مرده و دیگر شوروی وجود ندارد و افکار و حکومت آنها جواب نداده و خلق کارگری و کارگران جهان متحد شوید و اینها تمام شده و قصه اش سر آمده است ./
 
من لاییست ها و سکولار ها و فمینیست ها و پوپولیست ها و ایست ها و یسم ها را قبول ندارم و نمیخواهم چون ، اصلا نمیفهمم چه میگویند و به چه زبانی حرف میزنند و این همه ایسم و ایست و چی چییالیزم ها که میگویند از کجا می آورند و یعنی چه ؟ باز صدرحمت به آخوندهای خودمان که به زبان خود ما حرف میزنند و میفهمیم که فارسی بلدند حرف بزنند ، و اصلا اینها روزها کجا هستند که شب که خوابیم و فردا که بیدار میشویم مقاله و مطلب و هایی ،که فقط تیترش را میتوانم بخوانم در سایتها هست !!
 
من کی هستم ،کجا هستم و چکار میکنم ؟
من یک ایرانی هستم و خواسته های زیادی دارم ،من دوست دارم آزاد باشم و آزاد زندگی کنم و آزاد فکر کنم و حرف بزنم و آزاد در انتخاب پوشش و شکل ظاهری خودم باشم ، من حقوق بشر را میدانم و میشناسم ،قانون را میشناسم ،قوانین اسلام را هم میدانم ، برابری زن و مرد را میدانم ،استبداد و ستم و دیکتاتوری را هم میشناسم و با آن زندگی کردم ،من دوست دارم که ایران همانند کشورهای پیشرفته و متمدن باشد و مردمی آزاد و شاد و ثروتمند و محترم و سالم داشته باشد ،اما الان کشورم در آستانه حمله نظامی و نابودی هست و در فقر و تورم و اعتیاد و بیکاری و فحشا و دزدی و قتل و اختلاس و جنایت و
ریزگردها و ترافیک و سرطان و پارازیت و شیشه و دود و ......پول بی ارزش ، غرق شده است و دست و پا میزند و تجزیه طلبان و دشمنانش هم هر روز به هدفشان نزدیکتر میشوند و میدانم چاره و نجات ما از این موقعیت ،یکپارچگی و همبستگی و ایجاد یک شورای منسجم و متشکل از همه میباشد که تشکیل یک اپوزیسیون و دولت در تبعید بدهد و خود را به مردم و دنیا بشناسند و ٣٤ سال است که میخواهند بکنند و نمیدانم چند سال دیگر آیا میشود ؟ یا آیا تا آن وقت کشوری به نام ایران هست ؟

هیچ نظری موجود نیست: