یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۲

آقای بهشتی , من هم حتی یکبار پدرم را در حال سینه زدن ندیدم !

آقای بهشتی , من هم حتی یکبار پدرم را در حال سینه زدن ندیدم !

آقای سید علیرضا بهشتی فرزند شهید خیلی مظلوم ایت الله بهشتی , خیلی جالب است که من هم مثل شما حتی یکبار پدرم را در حال سینه زنی و زنجیر زدن در ماه  محرم و عزاداری ها  ندیدم!

اما پدر من یک آخوند نبود و در آن زمان ها خرجش از بالای منبر رفتن و سر حسین را بریدن و مردم را به گریه انداختن در نمی آمد , پدر شما چطور ؟ 

   

[[ "حتی یک بار پدرم را در حال سینه زنی ندیدم"  
من حتی یک بار پدرم را در حال سینه زدن ندیدم. ما به اتفاق پدرم در هیچ یک از هیئت ها و دسته ها و مراسم عزاداری امام حسین شرکت نمی کردیم. تنها یک بار ایشان به یک هیئت رفتتند که آن هم برای سخنرانی بود. ایشان در روزهای تاسوعا و عاشورا در خانه می نشستند و در کتابخانه مطالعه می کردند. ایشان نه ما را به حضور در این مراسم تشویق می کردند و نه نسبت به حضور ما ممانعت می کرد.سید علیرضا بهشتی/ فرزند آیت الله بهشتی
من هم از سن ١٤ یا ١٥ سالگی دیگر  در هیچ یک از هیئت ها و دسته ها و مراسم عزاداری امام حسین شرکت نمی کردم و پدرم من هم اصلا کاری به کار ما نداشت و حتی یکبار هم مثل پدرفرزین یا مجید قابلمه به ما نداد که برویم در صف نذری بایستیم !و اصلا ندیدم که غذای نذری بخورد !
مرحوم پدر شما چطور؟ 
آخر  خیلی زشت و بد است که زنجیر نزنی و بر سر و کولت نکوبی و گریه نکنی و مثل پیر زنها یک گوشه بایستی که تا دسته برود !! ولی دولپی غذای نذری را بخوری........و سفارش ته دیگ بدهی !!  
ولی ما در روزهای تاسوعا و عاشورا مطالعه نمیکردیم بلکه با بر و بچ  گل کوچیک بازی میکردیم و کمی هم که بزرگتر شدم با دوستانم در خانه مینشستیم و عرق میخوردیم و اگر وسیله جور بود برای عشق و حال میرفتیم شمال ....... 
کاری که حالا بسیاری از مردم میکنند و شما میتوانید از ترافیک سنگین جاده ها بعد از تعطیلات محرم آنرا ببینید تا بفهمید که خیلی از پدران مثل پدر شما در این مراسم شرکت نمیکنند ! 
سید علیرضا , من نمیدانم که پدر شما بنابر چه منطق و به دلیلی بی این مراسم نمیرفت و آنرا تحریم کرده بود ؟ 
اما من دلایلی برای نرفتنم به این جور مجالس داشتم و دارم که چند تا از آنها را برای شما میگویم که فکر نکنید که چون ما مثل پدر شما در کتابخانه مطالعه نمیکردیم و بجای آن فوتبال بازی میکردیم و عرق میخوردیم و شمال میرفتیم , بی دلیل و جاهلانه رفتار کردیم و دلیل عقلانی و منطقی برای کا رمان نداشتیم .....
نه جانم  اینطور نیست .
بلکه من فکر میکردم که  :
اصلا اگر ما مسلمان هستیم و به مشیت و حکمت خدا اعتقاد داریم , چرا باید برای این واقعه که بنابر مشیت الهی بوده ناراحت شویم و بخاطرش بر سرو کول خودمان بزنیم و گریه کنیم !
                          
پس چون اینکار بنابر حکمت خداست , به ما نیامده که در کار خدا فضولی بکنیم و آن کار را جنایت بدانیم و بخاطرش گریه کنیم و خلاف خواست خدا را بخواهیم !
و تازه اگر میخواهیم گریه کنیم و دلمان بحال کسی بسوزد , باید برای شمر و یزید بدبخت گریه کنیم که برای آن خطا و کار بدشان یکراست به جهنم میروند و دهنشان سرویس میشود....
 
نه برای امام حسین که با شهادتش رستگار شده و به بهشت و نزد حوریان فراخ چشم رفته وتا ابد در بهشت میخورد و میخوابد و کلی صفا میکند !!
 
          
                     
بعد یک دلیل دیگر آنکه , مگر امام حسین بنابر حکمت خدا  و تقدیر الهی , با شهادتش دین اسلام را زنده نگه نداشت و سبب بر جای ماندن دین خدا و سنت پیامبر اسلام نشد و خودش هم رستگار نگردید و بهشت را برای خودش نخرید ؟
این که تمامش جای خوشحالی و شادی دارد وباید برای  چنین سرانجام خوب و خوشی ( که خدا نصیب شما هم بکند ) جشن بگیریم و شادی کنیم و خوشحال باشیم !!
پس  چرا این مردم بنابر سفارش همکاران پدر مرحوم شما از حکمت الهی مکدر و از زنده ماندن اسلام ناراحت و از رستگار شدن امام حسین دلخور و گریان هستند و اینکار ها را میکنند , من نمیدانم !!!!
حالا شما بگوئید که پدر مرحوم شما به چه دلایلی به اینگونه مجالس نمیرفت ؟ 
                      
 

هیچ نظری موجود نیست: