شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۳

چ - مثل چمران , چ - مثل چرا , چ - مثل چطور ؟

    چ - مثل  چمران , چ - مثل چرا  , چ - مثل چطور ؟

  

واقعا توقع و ناله  و گله های نویسنده و کارگردان این فیلم آقای
ا براهیم  حاتمی کیا  بخاطر توجه نکردن دیگران نسبت به این فیلم  , بسیار بیجا و خودخواهانه  بود , چرا که هیچکس نمیتوانست این چنین شخصیت و عملکرد مصطفی چمران را به این خوبی تخریب و تا این حد  او را تحقیر کند !

        

در ابتدا و در حقیقت نکته  مهم و اصلی  اینجاست و این واقعا عجیب است که چطور شاگرد نمونه مهندس بازرگان در ایران و نفر اول رشته فیزیک پلاسما در دانشگاه تگزاس آمریکا  و مهندس سازمان فضائی ناسا  میتواند با چنین استعداد خدادادی که سرمایه ملی یک کشور محسوب میگردد و با بورسیه دولتی زمان شاه فقید به اتفاق خسرو قشقائی و ابراهیم یزدی به  مصر برود و زیر نظر جمال عبدالناصر دوره چریکی و پارتیزانی و آرتیست بازی و خرابکاری ببیند ؟!

و چرا چنین فرد با هوش و با استعدادی باید زن آمریکائی و سه فرزند خودش را از آمریکا به لبنان جنگ زده ای که حتی مدرسه ای برای تحصیل فرزندانش هم نداشت ببرد و توقع داشته باشد که آنها در کنارش بمانند ؟!! 

و چطور چنین شخصی میتواند مهر پدری را از دل بیرون کند و آنرا با عشق به چشم زاغ  و آبروی خرمائی امام موسی صدر تاخت بزند ؟!

و چطور میشود که کسی ایرانی باشد و خون و رگ و ریشه اش در ایران  قوام بگیرد و با بورسیه دولتی شاهنشاهی به بالاترین درجه و  مدارک و تخصص  علمی برسد و زن  از امریکا بگیرد و سه  بچه  بسازد ولی  آنها را بخاطر جنگیدن در لبنان و کمک به  جنگیدن مردم لبنان رها کند و تنها تصمیم برای کشورش آوردن پانصد چریک و ماشین آدمکشی سازمان دست پرورده خودش ( امل ) برای کشتن سربازان و خادمین ایرانی و هموطنش در طغیان جهل ( انقلاب )  ١٣٥٧ باشد ؟ 

و چرا باید چنین شخصی با آنهمه دانش و تخصص و علم و مدرک  , خودش را تا حد و اندازه یک چریک و ماجراجو پایین بیاورد و بجای استفاده از علمش برای سازندگی میهنش کمر به ویرانی کشورش در قالب دفاع مقدس ببندد و بکند و بمیرد ؟

             

و در آخر سوژه فیلمی بشود که حتی نام اورا هم روا نداشته که کامل بیاورند و به مردم بشناسانند و به همان حرف اولش که  (( چ )) باشد بسنده کنند و او را همچو مجنونی با شهامت که در میان تیر و گلوله و کشتار و سیاست و نیرنگ و فریب و هماهنگی های پشت پرده جنگ ,   گل به دیگران تعارف میکند و حرفهای گنده گنده  و دیپلم به بالا  آنهم برای مشتی دهاتی بیسواد و چند پاسدار اکابری عشق شهادت میزند نشان بدهد!!

و حتی شهامت و شجاعت اورا در آخر فیلم دستمایه تمسخر و تحقیر  و تحت الشعاع فتوای روح لله خمینی بکند که ایشان هم در فتوای خودش دستور میدهد که برای پاسداران راه را باز کنند ولی هرگونه کوتاهی و کشتار را به گردن ارتش و ژاندارمری می اندازد و آنها را مقصر می شناسد و بخواهد با آنها انقلابی برخورد کند !!!!

بنظر من , بهتر است اول بروند ببینند این آقای ابراهیم حاتمی کیا با مصطفی چمران  و یا آن برادرش مهدی چمران که در شورای شهر مشغول بخور بخور و چپاول و بردن آبروی برادر عارف و جنگجوی خودش هست , خرده حساب و کینه و کدورتی دیرینه نداشته که از چمران فقط چهره ای که تنها عارفانه حرف زدن را بلد است و ارتباط و سابقه آشنائی با خیانتکاران تجزیه طلب را دارد و نماینده دولتی هست که بار اول با هلی کوپتر برایش فشنگ و نارنجک و بار دوم خالی خالی میفرستند , بسازد  تصویر بکشد !!

و اورا فرمانده ای  که تصمیمات و دستوراتش هم  فقط منجر به قتل عام بیماران و مجروحان در بیمارستان و هلی کوپتر ها شد و او حتی عرضه  کشتن رئیس دشمنان و کسانی که زن و بچه مردم را زیر گلوله و موشک ار پی جی گرفتند را هم ندارد نشان بدهد !!

فرمانده ای که در مقابل آتش و گلوله با کاه و یونجه  سنگر میسازد و زمانی که همه را به کشتن و مجروح شدن داد و انداخت  , در پشت سنگر حمد والله و آیه الکرسی بخواند و دورش فوت کند و منتظر معجزه دستور و فتوای خمینی از جماران بماند تا دشمنی که گفت دیگر جلوی این قطار مرگ را نمیشود گرفت  با شنیدن آن سر به کوه و بیابان بگذارند و فرار کنند تا این مبارز نستوه  معجزه وار نجات پیدا کند !!!

اما تنها نکته خوب و درست این فیلم  آن بود که بخوبی و بدرستی نشان داد که انقلاب و بانیان انقلاب , اسلحه و قدرت را بدست افراد خام و جوانی چون اصغر وصالی ها ی  هیستریک و عشق اسلحه و بی تربیت و نفهمی که حتی نمیدانند با فرمانده نیروی زمینی ارتش کشور چگونه حرف بزنند و رفتار کنند و رفیق خودش را هم قبول ندارد و فقط عاشق شهادتی هست که پس از از کشته شدن  عکس جنازه اش در  کنار دوستانش قشنگ و خوش تیپ بیفتد , داد ...

برادران ریشو و بیشعوری که آخوند ها  آنها را اول به کردستان فرستادند  که با حماقت های خود جنایاتی بکنند  و چنان بلوائی بپا کنند که حتی عارف و زبانباز قهر و چریک و پارتیزان بین المللی و فرمانده نیروی زمینی ارتش مقتدر شاهنشاهی و جنگنده های F -٤ هم نتوانند  در مورد آن کاری بکنند و باید لیچارهای یک  الف بچه را بشنوند و تحمل کنند  ... 

             
  

هیچ نظری موجود نیست: