دوشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۹۳

امام کاظم برای سب النبی پول میداد ولی شیخ صادق اعدام میکند !!

امام کاظم برای سب النبی پول میداد ولی شیخ صادق اعدام میکند !!




ببینم مگر مقام شیخ صادق لاریجانی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و قاضی مقدس و بقیه ..., از مقام امام موسی کاظم بالاتر و رفیع تر است ؟

که استغفرالله و نعوذ بالله همه آنها  که سگ در خانه آن امام بزرگوار هم نمیشوند !

آیا آنها از امام موسی کاظم به پیامبر و اهل بیت نزدیکتر هستند ؟

که بلا بدور و دور ازجان عرفه غلام  آن حضرت جمیع آنها لیاقت نوکری
وخدمتگزاری غلام آنحضرت را هم ندارند !!

آیا پیامبر و ائمه به آنها وصیت کردند و آنها را وکلیل خود قرار دادند ؟

که باید گفت مگر آدم قحطی بوده و دوربرشان آدم حسابی نداشتند که به جماعت ندید بدید آدمکش وکالت بدهند !!!

پس یکی این حدیث را برای این جماعت جانی از خدا بیخبر بخواند و روایت کند تا بفهمند این جنایت ها در راه خدا و ائمه نیست :

      نمونه اى از اخلاق امام كاظم (ع )

مردى از نواده هاى عمر بن خطاب ، در مدينه با امام كاظم (ع ) دشمنى مى كرد و هر وقت به او مى رسيد، با كمال گستاخى به على (ع ) و خاندان رسالت ناسزا مى گفت ، و بدزبانى مى كرد.

روزى بعضى از ياران ، به آن حضرت ، عرض كردند:
((به ما اجازه بده تا اين مرد تبهكار و بدزبان را بكشيم )).
امام كاظم (ع ) فرمود: نه ، هرگز چنين اجازه اى نمى دهم ،
مبادا دست به اين كار بزنيد، اين فكر را از سرتان بيرون نمائيد.
 
تا اينكه از آنها پرسيد: آن مرد (نوه عمر) اكنون كجاست ؟
گفتند: در مزرعه اى در اطراف مدينه به كشاورزى اشتغال دارد،
امام كاظم (ع ) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد به كشت و زرع او شد او فرياد زد: ((كشت و زرع ما را پامال نكن )).
حضرت همچنان سواره پيش رفت ، تا اينكه به آن مرد رسيد و خسته نباشيد به او گفت و با روى شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسيد، و فرمود:
 
((چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كرده اى ؟))
او گفت : صد دينار
امام كاظم فرمودن چقدر اميد دارى كه از آن بدست آورى ؟
او گفت : علم غيب ندارم
حضرت فرمود: من مى گويم چقدر اميد و آرزوى دارى كه عايدت گردد.
گفت : اميداورم 200 دينار به من رسد.

امام كاظم ع كيسه اى درآورد كه محتوى 300 دينار بود و فرمود:
اين را بگير و كشت و زرع تو نيز به همين حال براى تو باشد و خدا آنچه را كه اميد دارى به تو برساند.
آن مرد آنچنان تحت تاءثير بزرگوارى امام گرديد كه همانجا به عذرخواهى پرداخت ،
و عاجزانه تقاضا كرد كه تقصير و بدزبانى او را عفو كند.

امام كاظم (ع ) در حالى كه لبخند بر زبان داشت ، بازگشت ،
مدتى از اين جريان گذشت تا روزى امام كاظم به مسجد آمد،
آن مرد عمرى در مسجد بود، برخاست و با كمال خوشرويى به امام نگاه كرد و گفت :
الله اعلم حيث يجعل رسالته :
 
((خدا آگاه تر است كه رسالتش را در وجود چه كسى قرار دهد)).

دوستان آن حضرت ، ديدند آن مرد، كاملا عوض شده ، نزد او آمدند و علت پرسيدند كه چه شده اين گونه تغيير جهت داده اى ، قبلا بدزبانى مى كردى ، ولى اكنون امام (ع ) را مى ستايى ؟
او گفت : همين است كه اكنون گفتم ،
 
آنگاه براى امام (ع ) دعا كرد، و سؤالاتى ازامام (ع ) پرسيد و پاسخش را شنيد.
امام (ع ) برخاست و به خانه خود بازگشت ، هنگام بازگشت به آن كسانى كه اجازه كشتن آن مرد عمرى را مى طلبيدند فرمودند:
 
((اين همان شخص ‍ است ، كداميك از اين دو راه بهتر بود، آنچه شما مى خواستيد يا من انجام دادم ؟ من با مقدار پولى كه كارش را سامان دهد، سامان دادم ، و از شر او آسوده شدم (1).

1- اعلام الورى ، ص 296
 
 
آن نوه عمر حرف بسیار درستی زد : الله اعلم حيث يجعل رسالته   یعنی :
 
((خدا آگاه تر است كه رسالتش را در وجود چه كسى قرار دهد)).
 
و این گفته نوه عمر را اگر بخواهیم به زبان امروزی خودمان ترجمه کنیم و در  مورد این آخوندها که حالا دور دست گرفتند و خدا را هم بنده نیستند بکار ببریم عین همان :
 
 خدا خر را شناخت که به او شاخ نداد , میباشد وعینیت دارد .
 
پس بیخود ادای بزرگترها را درنیاورید و خواهشا
 
کاسه داغتر از آش نشوید و سهیل عربی را آزاد کنید.
 
   

هیچ نظری موجود نیست: