یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۲

متن جالب و حذف شده ای از فیلم گوزنها

متن جالب و حذف شده ای از فیلم گوزنها  



این متن تقریبا در تمام فیلم هاو نوارهای فیلم  گوزنها حذف گردیده و نیست.
 و تنها درنسخه کامل آن هست و  نوارکاست دکلمه و موسیقی متن آن که
در آن سالها جلوی گیشه سینما میفروختند .

قسمتی که سید ماجرای عملی شدن خودش را برای قدرت تعریف میکند :




قدرت : اولین بار کی بهت داد ؟

سید : از یه چاقو کشی جلو امام زاده شروع شد ،

داستانش بلنده..........

( ده اینم که فیتیل نداره .......)

[ سید در حال روشن کردن سماور برا ی درست کردن چا ئی بود و سماور فیتیله اش تمام شده بود ]


تو شلوغی دعوا، با یه ضامن دارگردن کلفت  دسته سفید  زنجونی   ، گذاشتم تو کتف یه نامحرم....

یه سال ، کمتر واسم بریدند ....

تو حبس به آژان بد نگفتم ، خوشرفتاری کردم ، ده ماهش کرس( کسر) شد .

همونجا بود یه رفیق پیدا کردیم ، بهش گفتم چند ماه از حبست مونده ؟

گفت : ده سال....

گفتم : جرمت چیه ؟

گفت : دعوا ...

گفتم :  ده رضا جون ....اسمش رضا بود ...

رضا ، نوکرتم ، باوفا ........، اینهمه حبس برای یه مرا فه  ....

گفت : قاطی  هم  داره ...

گفتم : قاطیش چیه ؟

گفت : یه قتل جزمی (جزئی ).....

خلاصه هر  جوری بود که ترکش دادم ....بی دکتر و دوا ....همون جا یکی دوبار دماغم بهش خورد ....

ای صلوات به قبر عمه اش، یه نظافتچی داشتیم ، اون برامون میاورد ...

انباری میاورد ....میدونی که چیه ؟

میزارن تو پلاستیک ، میکنن اون تو .....

خوب دیگه کاسبیه .......

از حبس که اومدیم بیرون ، دور و برمون  میپلکیدن ....

برا ما که  ، بابامون تو مدرسه بود ، میرفتیم و میومدیم ، برا اینا شده بود باغ زمزم .....

تو دوتا عرق خوری ، کلکم رو کندند ............

منه  ، بی پول ، آس .........

گفتن میری تو مدرسه هر یه مشتری که دست و پا کنی ، یه ماه خودت دوا مجانی داری..... 

دیگه دوروبرم خیلی خالی شده بود ......هیشکی نبود ....

همه بچه ها ، یا افسرشده بودن    ، یا کارمند  .....

همون بچه درسخونا .....همونا که زیر کتل ما درس میخوندن ......./.

دست بر قضا ، افسر بند ما هم ،یکی از همین بچه های مدرسه بود...

تو نمیری  یه بارم  رو نشون نداد ،

حق هم داشت ........

ما شده بودیم جن وآقا شده بود بسم الله.....

چقدر برا همون آقا ، تو مدرسه ،  تو خیابون ،

با بچه های گذر  حاج امیر آقا .....مشرق و مغرب.... سر شاخ شدیم.....

زد و ننه ام  مرد ...دیگه داشت پشمهام  میریخت .....

تا اینکه یه شب ، تو لاله زار ...اولین کتکه رو خوردیم .......

تو نمیری هیچ بهانه ای هم نداشتم ....تک به تک بودیم ...یارو هم خیلی زپرتی بود .

اونجا بود که دیدم زرشک ........جلو خودمو ول کردم ............... 

مثل کرباس ، پاره ام کرد ....................























  

هیچ نظری موجود نیست: