چهارشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۳

نسل خود سوخته یا نسل خود ساخته ؟

                           نسل خود سوخته  یا نسل خود ساخته ؟ 

「‫نسل سوخته‬‎」の画像検索結果

 اصطلاح نسل سوخته را بارها شنیده ایم و آنرا کاملا مصداق روزگار خود و نسل خودمان میدانیم .

اما این اصطلاح بیشتر بخاطر کلمه( سوخته ) که نشانگر سوختن و از بین رفتن است دارای بارمنفی سنگینی میباشد و در انسان ایجاد دلسردی و ناامیدی میکند و کسیکه خودش را سوخته بداند قطعا خود را یک بازنده میبیند و تصور میکند.

یک نسل سوخته ای  چون زندگی خود را سوخته و نابود شده میبیند بطور ناخودآگاه دیگر دارای آن حساسیت و شور و نشاط و امید که لازمه یک زندگی درست میباشد نیست و این شروط اساسی را در وجودش و زندگی اش نمیبیند و خود را فاقد آن میداند .

او روزهای عمر خود را با  بی تفاوتی سپری میکند و تنها به غوطه خوردن در خاطرات گذشته خود دلخوش است و با اندوه وغم حاصل از باور آن , که با گذشت زمان بدان خو کرده به یک نوع همزیستی مسالمت آمیز میرسد و با روحیه یک بازنده و اسیر بی چون چرای تقدیر و سرنوشت تا سر رسیدن موعد مقرر مرگ خودش به زندگی ادامه میدهد...

اما آیا براستی چنین است و واقعا این تصور درست میباشد ؟

آیا هیچ روزنه و راه دیگری نیست و وجود ندارد ؟

آیا نمیتوان با گشودن دردیگری  پیوند خود را با آن گذشته گسست و برید وبا داشتن هدفی به آینده امیدوار بود ؟ 

آیا تمام آن گذشته تلخ و سیاه بود و هیچ نکته مثبتی در خود نداشت ؟

آیا تجربیات حاصل از آن دوران سخت به هیچ کار نمی آید و بدردی  نمیخورد ؟  

آیا حتی برای پیشگیری از تکرار آن برای نسلهای بعدی هم قابل انتقال نیست و ارزش آنرا ندارد ؟

آیا تمام جوانب و اطراف آنرا دیده و در مورد آن درست نتیجه گیری کرده ایم ؟
شاید بسیاری از محکوم شدگان یک نسل سوخته نمیدانند که این تنها یک روی سکه و فقط نیمه خالی لیوان است که دیده اند و میبینند !    

بی گمان اگر به روی دیگر سکه و نیمه پر لیوان اصطلاح( نسل سوخته ) نگاه کنیم به اصطلاح ( نسل خودساخته ) برمیخوریم وآنرا خواهیم دید.

و زمانی بدرستی این مطلب و خودساخته بودن خودمان پی خواهیم برد که همه استعدادها و تمام توانائی های خود را که برای گذراندن و فرار از خطرات و حوادث آن دوران و تلاش برای زنده ماندن بروز داده ایم استفاده کرده ایم ,  یک به یک آنها را بیاد بیاوریم و با نگاهی مثبت و با روشنبینی و واقعگرایانه مرور کنیم .

تا بیاد بیاوریم :

چگونه آن ناملایمات را گذراندیم ؟

چطور آن سختی ها را تحمل کردیم ؟

چگونه بر یاس و ناامیدی غلبه کردیم ؟

چگونه فقط به یاری خودمان از خطرات و سوانح در امان ماندیم ؟

چطور خود را از لهیب آتش جنگ محافظت کردیم ؟

چند بار خود را از چنگ مرگ رهاندیم و گریختیم ؟؟

چگونه با چند روز گرسنگی و تشنگی دست و پنجه نرم کردیم ؟

چطور آنهمه نداری و کمبود را از سر گذراندیم ؟

چگونه از کمترین وسایل و امکانات بیشترین بهره را بردیم ؟

چگونه خودمان را با شرایط وفق دادیم ؟

و چگونه یکه و تنها خود را ساختیم و پروردیم که توانستیم از آن دوران بگذرانیم و 
از آن مهلکه جان سالم بدر ببریم ؟

آیا ما از سرگذشت و عاقبت نسل های سوخته دیگر کشورها مطلع و آگاه هستیم ؟

آیا میدانیم که ما تجربیاتی داریم که بسیاری از انسانها شرایط  و موقعیت بدست آوردن آنرا نداشتند و ندارند ؟

آیا میدانیم که دیگران با دیده تحسین و احترام به ما مینگرند ؟ 

آیا میدانیم که ما به هیچکس بدهکار نیستیم و منتی از هیچکس بر سر نداریم؟ 

آیا میدانیم که ما طلبکار واقعی هستیم و میتوانیم باقیمانده حق خود را طلب کنیم ؟

آیا میدانیم که قدرت آن تجارب بسیار زیاد و شگفت انگیز است ؟

آیا میدانیم که ما قهرمان تحمل سختی ها و گذراندن آن میباشیم ؟   

آیا میدانیم که ما کامل نسوختیم و هنوز جا برای سوختن کامل داریم ؟

آیا میدانیم که میتوانیم چاره ساز و راهگشای نسل های بعدی باشیم ؟

آیا میدانیم که میتوانیم جان خود را نه برای کشتن دشمن بلکه اینبار برای سعادت فرزندانمان فدا کنیم ؟

آیا میدانیم که از ما دیگر گذشت ولی برای آنها هنوز فرصتی باقی مانده است ؟

آیا میدانیم که فقط ما هستیم که میتوانیم شرایط را دگرگون و متحول کنیم ؟

آیا میدانیم که میتوانیم به انتظار مرگ ننشینیم و به استقبال آن برویم ؟

آیا میدانیم که باقی گذاشتن همین وضعیت برای آیندگان بزرگترین خیانت ماست؟ 

آیا میدانیم که تنها راه برای تباه نشدن آن همه زحمات و بیهوده نبودن زجر و رنج و تحمل آن همه سختی ها , سوختن کامل ما در ازای باقی ماندن یاد و نام نیکی از ما میباشد و هست؟

آیا میدانیم که ما , ما نسل سوخته واقعا به هیچ چیز دلبستگی و حقیقتا هیچ چیز برای از دست دادن نداریم ؟

آیا میدانیم که بدنیا آمدنمان و زندگی کردنمان به میل خودمان نبود اما رفتن و انتخاب یک رفتن پرافتخار بدست خودمان است ؟

اگر اینها را بدانیم ترس و وحشت از بیهوده زنده ماندن و و هراس از سرشکسته مردن و رفتن , بی تردید مابقی این عمر نکبت و این زندگی خفت بار ما را تبدیل به یک جهنم واقعی میکند...

و باید بدانیم که فقط یکبار و انهم فقط این یکبار هست که انتخاب راه کاملا به دست ما و به دلخواه و تنها به میل و سلیقه خود ماست .//   

هیچ نظری موجود نیست: