سه‌شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۴

اگر سردار سلیمانی در مقایسه و در پیش نقدی ها و...

 اگر سردار سلیمانی در مقایسه و در پیش نقدی ها و ذوالقدر ها و فیروز آبادی ها و آخوندها شیر شرزه است بخدا در مقابل این مرد گربه ای بیش نیست 



اگر سردار سلیمانی با محافظ و خدم و حشم و مسلح و با هماهنگی ها و تدابیر امنیتی از کنار و از صد فرسنگی داعشی ها رد میشود و گذر میکند , این مرد دست خالی و بدون محافظ و تدابیر امنیتی به قلب داعشی ها رفته و زنها و دخترانی که همه دنیا هم آنها را فراموش کرده یا آنکه نمیخواهند از خجالتشان از آنها یادی کنند را نجات میدهد .

ابو شجاع  کسیکه نه تنها آبروی مردان عراقی بلکه آبروی همه مردان دنیا را خرید و یک تنه بار مردانگی و جوانمردی را  به دوش کشیده و میکشد ...


او شایسته نام مرد است , او نه تنها یک مرد بلکه یک جوانمرد واقعیست .


کاری را که او میکند را اگر هر سردار و فرمانده و دلاور و قهرمانی فقط بشنود تمام کرک و پر و مدال و درجه هایشان میریزد.


او براستی ابو شجاعست و بدرستی او پدر تمام شجاعان است .


در حالی‌که حدود ۳۰۰۰ ایزدی در اسارت داعش هستند، هیچ تلاش بین‌المللی برای آزادی آن‌ها صورت نمی‌گیرد. با این حال، افرادی هستند که تصمیم گرفته‌اند خودشان کاری بکنند.


ابو شجاع که خودش ایزدی و اهل سنجار است، می‌گوید وقتی داعش سنجار را تصرف کرد، بیش از ۵۰۰۰ ایزدی را به اسارت گرفت.


وی با شکایت از این‌که همه دنیا فقط تماشا کرد که چه بلایی بر سر ایزدی‌ها می‌آید، توضیح می‌دهد که به همین دلیل، تصمیم گرفته تا خودش جان ایزدی‌ها را نجات دهد و در این راه، ۱۵ تا ۲۰ بار وارد قلمرو داعش شده است وتا کنون حدود ۳۸۰ زن، دختر و کودک را از دست داعش نجات داده و می‌گوید احتمالاً ۲۷۰۰ یا ۲۸۰۰ نفر دیگر هنوز اسیر داعش هستند.


ابو شجاع در عملیات‌های نجات، شرکت و آن‌ها را سازمان‌دهی می‌کند تا اسیران داعش را به خانواده‌هایشان برگرداند. این مرد عراقی، در همین راه، هر روز زندگی خود را به خطر می‌اندازد. وی نه تنها ممکن است در طول عملیات کشته و یا دستگیر شود، بلکه هر روز توسط داعش تهدید به مرگ می‌شود. با این حال، نمی‌تواند تسلیم شود، چون می‌داند تنها امید بسیاری از مردم عراق است.

ابو شجاع اولین عملیات خود را این‌گونه توصیف می‌کند:


قرار بود هفت دختر را از دست دو مرد و یک زن جهادی که از استرالیا آمده بودند، نجات بدهیم. تحقیق کردیم تا بفهمیم چه زمانی معمولاً از خانه بیرون می‌روند. یک نفر به ما گفت مردها قرار است چند روز برای جنگ از رقه خارج و عازم دیرالزور شوند. وقتی به خانه استرالیایی‌ها رسیدیم، زن تروریست‌ها مقاومتی در برابر ما نکرد، اما نه به این خاطر که آدم خوبی بود، بلکه می‌ترسید شوهرش با آن دخترها ازدواج کند.

اما ابو شجاع و دخترها بعد از فرار، در رقه گرفتار شدند، چون داعش به دنبال آن‌ها بود. ابو شجاع خانه‌ای را در ۵۰ متری خانه همان تروریست‌های استرالیایی اجاره می‌کند و مدتی آن‌جا می‌مانند. تروریست‌ها همه جا را می‌گردند، اما به خانه‌های نزدیک خود شک نمی‌کنند. بعد از چند روز، بالأخره ابو شجاع، دخترها را با چند کودک در یک خودرو فراری می‌دهد. وی می‌گوید خاطرات تلخی که دخترها از اسارتشان تعریف کردند و درخواست‌های پدر و مادرهایی که فرزندانشان در اسارت داعش بودند، باعث شد تا وی این عملیات‌هایش خود را ادامه دهد.


ابو شجاع درباره یکی دیگر از عملیات‌های نجات خود هم توضیح می‌دهد:


برخی می‌گویند داعشی‌ها باهوش هستند، اما به نظر من خیلی هم احمق هستند. من برای آزادی یکی از دخترهای ایزدی با یکی از تروریست‌ها طرح دوستی ریختم. به من شکایت کرد که این دختر همیشه با او بداخلاقی می‌کند. من هم گفتم دلش برای خانواده‌اش تنگ شده است. او را پیش سه دختر دیگر ببر که دختر خاله‌هایش هستند. وقتی عربی با او حرف زدم، او هم خوشش آمد و حرف را قبول کرد. وقتی دو روز می‌خواست برای جنگ اعزام شود، هر چهار دختر را نجات دادم و به ترکیه بردم.
وی تعریف می‌کند که چگونه بعد از آن‌که تروریست داعشی را فریب داده، از او طلب‌کار هم شده است:بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت «نبراز» در خانه نیست. من هم سر او فریاد زدم که مگر من او را به دست تو نسپرده بودم؟

با او چه کار کرده‌ای؟
باید بگردی و پیدایش کنی....

به خاطر همین نوع عملیات‌هاست که داعش قول داده به هر کس درباره ابو شجاع اطلاعاتی به آن‌ها بدهد یا او را دستگیر کند و به آن‌ها تحویل دهد، ۵۰۰ هزار دلار پاداش خواهد داد.


همسر ابو شجاع می‌گوید:


به او گفتم، ما از مردن تو ترسی نداریم، اما می‌ترسیم داعش دستش به ما برسد. این‌ها وحشی هستند. هیچ چیز برایشان اهمیت ندارد. هر کدام از دخترهایی که او نجات می‌داد، می‌گفت همه داعشی‌ها اسم و شماره تلفن و عکس او را دارند.

می‌گفتند داعش تهدید کرده که اگر هر کدام از اعضای خانواده ابو شجاع را بگیریم، شکنجه‌اش بی‌پایان خواهد بود.

ابو شجاع پس از پخش یکی از پیام‌های داعش علیه او با این مضمون که جنگ میان ما، جنگ فردی گمراه با انسان‌های درست و یکتاپرست است و تو دشمن خدا هستی، در واکنش می‌گوید: این‌ها صرفاً واق واق  کردن‌های یک سگ است. البته افرادی که من نجات داده‌ام می‌گویند داعشی‌ها فقط تهدید نمی‌کنند، بلکه واقعاً دارند به دنبال من می‌گردند.


ابو شجاع در پاسخ به این سؤال که آیا از این تهدیدهای داعش ترسی ندارد، می‌گوید: "اولش می‌ترسیدم، اما بعداً به آن‌ها عادت کردم.


الآن فکر می‌کنم دیگر اهمیتی ندارد. هر انسانی بالأخره می‌میرد و مرگ هم تنها یک بار سراغ آدم می‌آید، نه دو بار. من هم ترجیح می‌دهم با شجاعت و افتخار بمیرم تا با ذلت."

 این در حالی است که ابو شجاع همچنان که هنوز هم به تلاش‌هایش برای نجات اسیران ایزدی از دست داعش ادامه می‌دهد خانواده اش از عراق به ترکیه فرار کردند تا در امان باشند. اما هنگام انتقال از ترکیه به بلغارستان، دستگیر شدند. آن‌ها اکنون در میان پناهندگان بی‌شماری هستند که از عراق و سوریه گریخته‌اند و به دنبال پناهندگی در اروپا هستند.


(( قبل از هر چیز این نکته را خاطر نشان کنم بلانسبت سردار سلیمانی هر جانوری که ریش و پشمش از میمون کمتر و دمش بجای عقب از جلویش در آمده و آویزان بود حتما یک مرد نیست و او را نر میگویند اما یک مرد نمیگویند و نمیدانند))

حالا , سردار سلیمانی شجاع تر و مردتر است یا این مرد ؟

سردار سلیمانی در راه خدا و برای خدا میجنگد یا این مرد ؟


کار سردار سلیمانی دلیرانه تر است و شهامت بیشتری میخواهد یا این مرد ؟


در نزد خدا کار سردار سلیمانی پسندیده تر است یا این مرد ؟


بخدا قسم که سردار سلیمانی در مقابل این مرد نیم من هم نیست
...



 

پاسخی به پرسش ؛ چرا ایرانی‌ها از مطالعه کتاب گریزانند؟

                            پاسخی به پرسش ؛ چرا ایرانی‌ها از مطالعه کتاب گریزانند؟



در میان تیترهای خبری سایت ایسنا که خبرگزاری دانشجویان ایران میباشد این تیتر نظرم را جلب کرد :

چرا ایرانی‌ها از مطالعه کتاب گریزانند؟ 


 ادبیات و نحوه  بیان و انتخاب کلمات بکار رفته در تیتر چنان بود که نمیتوانستم از آن بگذرم و مشغول خواندن مشروح متن بشوم!


آیا نویسنده این متن یک غیر ایرانی هست که اینگونه از ایرانیان در مورد کتاب میپرسد ؟


اگر ایرانی هست چرا ننوشته ؛ چرا ما ایرانیان از مطالعه کتاب گریزانیم ؟


حالا چرا (( گریزان )) ؟!


یعنی نویسنده احساس میکند که ایرانیان هر جا کتاب دیدند از آن میگریزند و در میروند ؟


آیا نویسنده تصور کرده که ایرانیان فکر میکنند کتاب یک سگ هار است و تا کتاب دیدند , میگریزند تا مبادا یک وقت پاچه شان را بگیرد!


و آیا براستی همین ایرانیانی را که گفت حقیقتا از مطالعه  گریزانند یا گریزانشان کردند یا از اول هم گریزان و گریزنده بودند؟! 


به هر ترتیبی بود خودم را از شر گریز و گریزان و گریزانند و گریزانیم , رها کردم و سعی کردم بیشتر به محتوای پرسش فکر کنم .


پس تیتر را بی خیال شدم و به این فکر کردم که چرا ما ایرانیان مطالعه نمیکنیم و علاقه ای به کتاب خواندن نداریم ؟


اما چون همان اول کار به ایرانی بودنم بر خورده بود و انرژی زیادی برای جناب نویسنده و ایرانیان و گریزان مصرف کردم , سطح ایرانیت خونم بسیار پائین آمد و کمی بی حال شدم و بخاطر ازدیاد ترشح هورمون تنبلی شیرین به سبب کم شدن ایرانیت در پلاسمای خونم , تصمیم گرفتم که اینبار نه ایران و ایرانی و ایرانیان را بلکه طرف مقابلش کتاب را به پای میز محاکمه بکشم و او را سین جیم و بازخواست کنم و او را که خودش یک پای این قضیه است تحت فشار بگذارم و از او بپرسم :


ای کتاب , چه کردی که ایرانیان از خواندن تو گریزانند ؟


ای کتاب , با چه کلک و دامبولی توانستی ایرانیان را از خودت گریزان کنی ؟


ای کتاب , آیا دست استکبار جهانی به سرکردگی صهیونیست ها هم در کار است ؟


یا مساله را سیاسی نکنیم...


ای کتاب , خودت بگو ایرانیان با تو چه کردند که آنها را از خود گریزان کردی ؟

ای کتاب , میدانم که خودت تحت فشار چاپ و افست و نشر و پخش هستی و سهمیه کاغذ هم امانت را بریده و قیچی و تیغ سانسور هم که یکدم رهایت نمیکند و خودت دل پر خونی داری ولی بفهم که تو خودت یکطرف قضیه هستی و بدان تا حالا این ما ایرانیان که حال خودمان دست کمی از حال زار خودت ندارد بودیم که بخاطر نخواندن تو تحقیر و تهدید شدیم و همیشه مورد پرسش قرار گرفتیم و سرزنش شدیم و مثل همیشه همه کاسه کوزه ها بر سر ما شکست ...


ای کتاب , خودت خوب میدانی که تا همین بیست سال پیش تو یار مهربان و دانا و خوش زبان ما بودی...


ای کتاب , خودت میدانی که در دوران نوجوانی و دبیرستان برای دیدن قطع جیبی تو در نوشته های عاشقانه ر - اعتمادی و داستانهای جنائی و کارآگاهی نوشته پرویز قاضی سعید , هفته ها بلکه ماهی منتظر نوبتم میشدم و مشتاق دیدن و خواندنت بودم و بودیم ...


ای کتاب , فراموش نمیکنم که تو در جلد کتابهای ترجمه و اقتباس شده ذبیح الله منصوری , مونس و همراه  شبهای بی برق دوران جنگ و رفیق ترس و وحشت ما از آژیر قرمز و موشک باران ها و بمباران ها بودی ...


ای کتاب , نمیتوانی انکار کنی که در سنگر ها و سوله های منطقه و برج ها و پست های نگهبانی در همان قطع و شکل جزوه ها و کتابچه ها و دعاهای دینی برای ما چقدر عزیز بودی و چه عزت و احترامی در نزد ما داشتی و از چه جایگاه رفیعی برای ما برخوردار بودی ...


ای کتاب , تو که خودت دیدی و شاهد بودی و میدانی ...


ولی حالا ما را متهم به بی فرهنگی و کتاب گریزی میکنند !


ولی حالا ما را تهدید به تهی شدن و سقوط در چاه ارزش های اجتماعی و فرهنگی میکنند !!


ولی حالا تمام تقصیر ها را به گردن ما می اندازند و فقط ما (( ایرانیان )) را محکوم میکنند !!!


ای کتاب میدانم که استاد حرف و سخن و مغلطه و سفسطه و استدلال و قیاس و منطق و برهان و دلیل هستی اما سر من را نمیتوانی کلاه بگذاری پس بیا و مثل همیشه مهربان و راستگو باش ...


  پس بیا و تو بگو که اشکال کار کجاست و چه کسی مقصر اصلی این جدائی بین ما و تو شده ؟؟


دوستان عزیز و خوانندگان محترم ,


اگر فکر کردید که ناگهان کتابی زبان باز کرد و چیزی گفت !


و یا این اتاق من ناگهان تبدیل به غار حراء شد و جبرئیلی ظهور کرد و گفت : اقراء ...!


و کتابی چیزی گفت و خواند و حرفی زد ...


همان بهتر است که بروید پای منبر ملاها بنشینید و به مزخرفهای آنها گوش کنید یا مهملات و خزعبلات اصول کافی و بحارالانوار و تحریرالوسایل را بخوانید و دور و بر من و نوشته های من هم نگردید.


 چون تا بحال نه هیچ کتابی دهان باز کرده و حرف زده و نه هیچ جبرئیلی اقراء گفته و خواهد گفت و نه بنده اهل این پدر سوخته بازی ها  و فریبکاری ها و نیرنگ ها هستم که ادعا کنم کتابی دهان باز کرد و یا ملکی بر من ظاهر شد و قر کمری داد من هم جواب را یافتم , نه خیر اصلا هم اینطور نبوده و نیست و نشد ...!


ولی باور کنید بدون هیچ ادعا و هیچ معجزه ای من جواب را پیدا کردم...چطوری ؟


بعد از نوشتن این متن و بعد از چائی و سیگار پس از آن , گفتم خوب این یارو که ما ایرانیان را گریزان کرد خودش چی میگه و چه جوابی داره؟


 بنابر این شروع به خواندن نوشته اش کردم و هرچند که من سه  نمونه و سر نخ را برای مثال میارم و بازنشر میکنم ولی اگر شما هم دوست دارید که بدونید چرا ما ایرانی ها از مطالعه و خواندن کتاب گریزان شدیم؟!

به این آدرس مراجعه کنید :http://isna.ir/fa/news/94082615827/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7

راهنما :
۱-   حجت الاسلام و المسلمین محمد اصفهانی، امام جمعه قاین در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا به اهمیت توسعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی اشاره کرد و گفت: ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی، ضرورت ....

۲-   احادیث متعددی وجود دارد که مبین اهمیت کتاب و کتابخوانی در سیره معصومین است، تا آن جا که معصومین کتابخوانی و مطالعه و تفکر را در حد فریضه برای امت....


۳-  امام جمعه قاین با بیان اینکه فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در جامعه مغفول مانده است، گفت: یکی از دلایل مغفول ماندن مطالعه بین افراد، عدم معرفی منابع به مردم است، چراکه گاهی مردم نمی‌دانند چه کتابهایی را باید بخوانند.


یعنی من که راضی هستم که بجای شام و نهار مثل بز صفحه های کتاب را بخونم و بخورم اگر قراره که با دیدن و خواندن این نوشته تحلیل ها و نظرات و امام جمعه قائن و فریضه سیره معصومین و معرفی منابعی که...


جز اصول کافی و بحارالانوار شیخ عباس قمی و علامه مجلسی و ملا قاطی سبزواری و روح الله خمینی نیست مطالعه بکنم و کتابخوان بشم ... صد سال سیاه نمیشم و حالم از هر چی کتاب و مطالعه و کتابخانه و کتابخوانی بهم میخوره و میخوام بالا بیارم ... فهمیدید ؟! 


 

چرا بهایی ها خود را منفجر نمی کنند؟

                         چرا بهایی ها خود را منفجر نمی کنند ؟


از صفحه فیس بوک سعید قاسمی نژاد

درباره ظلم، مذهب و تروریسم: چرا بهاییها خود را منفجر نمی کنند؟

 می گویند مومنین اینسو و آنسو دیگران و خود را می ترکانند!


 چرا که  فقیر "نگه داشته شده اند"، به زور حاشینه نشین "شده اند" و تحویل گرفته نمی شوند، والا این انفجارها و ترکشها نه ربطی به اسلام دارد و نه حتی "از مسلمانی ماست"، از استعمار است و ظلم آقا! از استعمار...

آنچه ذهن را قلقلک می دهد این است که اگر اینطور است واین فقط ظلم غربیان است که مومنین مظلوم را به سوی منفجر کردن این و آن رهنمون می کند، بلکه کم و بیش در اذهان مومنین و غیر مومنین چپ کرده آن را موجه هم می کند؛
پس چرا بهاییها هر روز و هر لحظه، این و آن را، اینسو و آنسوی ایران منفجر نمی کنند؟

مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن از تحصیل محروم نیستند، بهاییها در ایران هستند. اموال مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن ضبط نمی شود، اموال بهائیان می شود.

مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن از کار اخراج نمی شوند، بهاییها در ایران می شوند.

مسلمین در در دولتهای اروپایی وزیر و وکیل دارند، در ایران بهاییها از سیاست دوری می کنند که به تریج قبای بچه شیعه ها و اربابان عمامه به سرشان برنخورد اما شیعیان حساس باز ول کن معامله نیستند و دست استعمار و استکبار را در آستین زن و مرد بهایی می بینند و قس علیهذا.


مقایسه تبعیض علیه بهاییان در ایران، که صاحبخانه هستند، با تبعیض علیه مسلمین در اروپا، که مهاجرند و میهمان، و واکنش دو گروه به این تبعیض نشان می دهد که همچون همیشه، هر گردی گردو نیست و این انفجارها حتی اگر به تمامی میوه آن تشویقات عالیه به جهاد و قتال هم نباشد، آنقدرها هم بی ربط هم نیستند.
 
 

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۴

تحقیق کوچکی در آیین بهائی به بهانه پلمب کردن دوباره ناندانی و محل کسب آنها ( قسمت دوم )

 تحقیق کوچکی در آیین بهائی به بهانه پلمب کردن دوباره ناندانی و محل کسب آنها ( قسمت دوم )



یک نکته جالب دیگر تقویم و سالشمار آئین بیانی و یا همان بابی ها و بهائی ها میباشد  ( البته بهائی ها با بیانی ها اختلاف و انشعابی که در تمام ادیان مرسوم هست را هم دارند که خارج از حرف ماست )؛

سال آنها ۳۶۱ روز و تقویم بابی۱۹ ماه ۱۹ روزه‌است !

[[ سال بیانی سیصد و شصت و یک روز می‌باشد. در کتاب بیان عربی باب سوم از واحد پنجم چنین وارد شده است: " قد جعلنا الحول تسعةعشر شهرا " ترجمه: همانا قرار دادیم برای سال نوزده ماه. همان باب در کتاب بیان فارسی چنین شرح داده شده است: خداوند عالم خلق فرموده کل سنین را به امر خود و از ظهور بیان قرار داده عدد هر سنین را عدد کلشیئ (۳۶۱روز) و آن را نوزده شهر قرار داده و هر شهر را نوزده روز فرموده تا آنکه کل از نقطهٔ تحویل حمل تا منتهی‌الیه سیر او که به حوت منتهی می‌گردد در نوزده مراتب حروف واحد سیر نمایند.]]

 و دیگر آنکه بنظر میرسد کلمات یوم الله که ورد دهان خمینی بود و هر روزی را به مزاجش سازگار می آمد یوم الله لقب میداد و عنوان میکرد مانند یوم الله بیست و دو بهمن , از کلمات بابی ها و اختراع آقای باب بوده و میباشد !

[[ در باب چهاردهم از واحد ششم کتاب بیان عربی، بزرگترین روز سال یوم الله الاعظم نام برده شده است. شرح آن در همان باب کتاب بیان فارسی چنین است: خداوند عالم در میان ایام یومی را منسوب به خود فرموده و آن را یوم الله خوانده است.]]

ولی جالبترین نکته در مورد بابی ها و بیانی ها و ازلی ها و بهائی ها حضور چهره های سرنشناس قیام مشروطه در بین آنها میباشد !

[[ میرزا آقاخان کرمانی در ۱۳۰۲ هجری قمری (۱۲۶۳ خورشیدی) با شیخ احمد روحی از کرمان هجرت کرد و به اصفهان رفت.
ورود او به اصفهان همراه با تشکیل یک سری جلسات سری و خصوصی شد که بانی آن میرزا هادی دولت‌آبادی نماینده صبح ازل در ایران بود.
از دیگر حاضران در این جلسات حاج میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ اصفهانی پدر محمد علی جمال زاده بودند.
نام سید جمال الدین واعظ به همراه ملک المتکلمین، میرزاجهانگیرخان، سید محمد رضا مساوات در لیست چهارنفری بود که محمدعلی شاه قبل از بتوپ بستن مجلس، درخواست تبعید آنهار ا از ایران کرده بود. جمال‌الدین واعظ همراه با ملک المتکلمین رهبریِ گروه‌های بزرگی از مشروطه‌گرایان را به عهده داشت.[۱۱۱]
یحیی دولت‌آبادی از فعالین جنبش مشروطه
یحیی دولت‌آبادی در سال ۱۲۴۱ خورشیدی در دولت‌آباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج سید میرزا هادی دولت‌آبادی از مجتهدین مؤثر محلی و مشهور به رهبری شاخه ازلی بابیه بود.[۱۰۵] او نماینده صبح ازل در ایران بود.در عین حال خود دولت‌آبادی انتساب خانواده‌اش را به آئین بابی در کتاب خود رد می‌کند و چون اتهام بابی در آن زمان مذموم بود، دربار و ظل‌السلطان و روحانیان قشری آن اتهام را بر علیه آزادی خواهان و مشروطه طلبان بکار می‌بردند.[۱۰۹] ]]

البته باید در مورد صحت و سقم این مطلب بیشتر تحقیق کرد زیرا به نوشته شادروان احمد کسروی :

[[ کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد: بابیان در جنبش مشروطه در ظاهر بی طرفی می‌نمودند و در نهان هواخواه محمدعلی میرزا بودند، ملایان هوادار استبداد، نام آنان را بر مشروطه خواهان گذارده و تکفیر کرده و خون‌هاشان را می‌ریختند.[۱۱۰] ]]

اما علی محمد باب با نفی خاتم بودن محمد در پیامبران تعریف دیگری از نبوت و رسالت و هدایت بشر  و ظهور چنین افرادی به حکم و از جانب خدا ارائه کرده که در نوع خودش بسیار امروزی و عقلانی و خردمندانه است و با افکار امروزی هماهنگی و سازگاری بیشتری دارد و قابل تعمق و قابل تفکر میباشد ...

[[ پروفسورادوارد براون به نقل از باب می‌نویسد:[۱۶]

هیچ ظهوری آخری نیست بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان می‌کند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد. ( باب )]]

و در آخر از دوستانی که این مطلب را پیگیر شدند و دنبال کردند میخواهم که به گوشه ای از آیات و دستورات این پیامبر ایرانی دوران قاجار که در زیر و ذیل مطلب می اید کمی با دقت بیشتری نظر کنند و آنها را با دستورات محمد و قرآن مطابقت دهند تا به درستی و حقانیت گفته یاد شده در بالا از جانب باب برسند ...  

- اصلی‌ترین دستور و حکم در آئین بیانی :در باب نوزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی نوشته شده است: در بیان هیچ عبادتی نزد خداوند محبوب تر نبوده از نفع نفسی به نفسی اگرچه با دخال سروری در قلب او باشد و هیچ عملی ابعد تر نبوده به ضر نفسی نفسی را اگر چه بادخال حزنی در قلب او باشد.[۲۸]

- در باب هیجدهم از کتاب بیان نهی شدید شده است از شرب مسکرات حتی برای مریض. خوردن مشروبات الکلی و هر چیز بدبو و کریه و انواع دخانیات حرام است.[۲۱]

-در بیان صراحتاً قتل نفس حرام شده است در باب شانزدهم از از واحد یازدهم، نهی از قتل و قطع اعضای بدن انسان شده است

-در باب پنجم از واحد چهارم کتاب بیان قتل نفس کاملاً ممنوع شده است.

( آیا در مورد اعدام هم چنین تصوری داشته و مخالف اعدام هم بوده ؟؟!)

-در باب هیجدهم از واحد ششم کتاب بیان استخراج می‌شود که تفتیش عقاید و جستجو در امور شخصی مردم حرام است

-در باب شانزدهم از واحد نهم کتاب بیان نهی اکید از ضرب وشتم شده است و این موضوع در باب ششم از واحد دهم تکرار شده است

-در باب هفدهم از واحد دهم نهی اکید شده است از قرض گرفت لوازم شخصی دیگران

-در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان خرید و فروش عناصر اربعه ممنوع گردیده است

- در باب ششم از واحد هفتم کتاب بیان ازدواج میان کسانی که با هم سنخیت ندارند حرام اعلام شده است.

( استفاده از کلمه و واژه " سنخیت " در اینجا بسیار خردمندانه و آینده نگرانه و هوشمندانه میباشد )

- در باب پانزددهم از واحد دهم کتاب بیان بر رعایت حال حیوانات و عدم تحمیل وزن زیاد بر حیوانات دستور داده شده است

- در کتاب چهارشآن در باب نوزدهم از واحد چهارم نوشته شده: که مالک نگردید چیزی را که نفس شما از آن کراهت داشته باشد و از روئیت آن محزون گردید.

- در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان رسماً با برده داری و خرید فروش انسان مخالفت و نهی گردیده است!!

- در کتاب چهار شآن در باب هیجدهم از واحد چهارم آمده است که اطفال را به چیز هایکه بر آنها دشوار است تعلیم ندهید و کمال لطف و رأفت را در حق آنها منظور دارید و تحمیل نکنید بر آنها چیزهاییکه برای آنها سودی ندارد و اگر کردید مسئول خواهید بود.

و نکته ای که برای معلمان و آموزگاران بسیاربسیار خوش آیند و مطلوب است )

- در کتاب شرح ابجد بیاناتی هست که خلاصه آن این است: بدان که متعلم که حق معلم مشتق از حکم الله است پس حق او را بشناس و قدر او را عظیم دان و در محضر او مؤدب باش و در مقابل او نخند و با چشم و دست به او اشاره نکن و درحین تعلم در مقابل روی او بنشین و بقدر ثلث و ذراع شرعی فاصله بگیر وآنچه را که استطاعت داری به او برسان زیرا که اگر مافی الامکان را در قدم او نثار کنی به اندازه تعلیم حرف (ب) که به تو تعلیم کرده نیست و معادل حق او نمی‌شود و در مقام معلم توصیه کرده که هیچوقت بر طفل غضب نکند و ابداً متعرض او نگردد و اگر خواست تنبیه کند به ضرب خفیف اکتفا کند زیرا که طفل نازکتر از شیشه است و شیئی لطیف زود می‌شکند و خداوند این عمل را دوست ندارد.

- در باب نهم از واحد یازدهم کتاب بیان ذکر شده که در مجالسی که در آن ابهاج و سروری مهیا نباشد و در شآن و مقام فرد نباشد باید دوری نمود

- در باب یازدهم از واحد ششم از تنبیه بدنی منع گردیده است

- در باب هفتم از واحد نهم نهی اکید شده است از ابیع و شرای انقوزه و تنباکو که آنرا ورق زقوم خطاب کرده‌اند

- در باب هشتم از همین واحد از استعمال تریاک و مسکرات نهی گردیده است

- زنا حرام و شخص زانی از رحمت خدا بی نصیب است.[۲۲]

حالا میتوان به عمق کینه و نفرت و این دشمنی زشت و پلید و پلشت آخوندها با این جماعت و هم میهنان بهائی خودمان پی برد و عمق سوزش آنها را از این دستورات که نان آنها را اجر میکند ولی به مذاق مردم بسیار خوش می آید و با خرد خردمندان هماهنگی بیشتری دارد و برای متفکرین دارای شبهات کمتری هست را احساس کرد ...!!


 

تحقیق کوچکی در آیین بهائی به بهانه پلمب کردن دوباره ناندانی و محل کسب آنها ( قسمت اول )

 تحقیق کوچکی در آیین بهائی به بهانه پلمب کردن دوباره ناندانی و محل کسب آنها ( قسمت اول )



هر چند که اعتقاد و باور , دوستان بسیار عزیز خدا ناباور و دین ستیزان با شهامت و دین گریزانی چون خودم بر پایه درک حقیقت و واقعیت و رسیدن به آگاهی از راه پژوهش و قبول هر چیزی با مراجعه به عقل و خرد و مشاهده میباشد و اطاعت کورکورانه را حتی در همین موارد مذموم و نادرست میدانیم و مقدس دانستن هر مخلوق و موجودی را خرافات تلقی کرده و تعصب را دشمن خرد و خردمندی و روشنبینی و آگاهی میدانیم و تمام ادیان را وسیله ای برای تحمیق و تحقیر نوع بشر به حساب می آوریم ...,

اما خبر پلمب کردن و بستن مغازه های شهروندان بهائی در مازندران را که چند روز پیش اتفاق افتاده سبب شد تا در مورد این آئین تحقیق کوچکی ( در حد ویکیپدیا و سایت دردست ساختمان بهائی ها کتاب نور  ) بکنم تا شاید به گوشه ای از این عداوت کور و این جنایات بیشرمانه مدعیان تشیع علوی و آخوندها به این اقلیت مذهبی و هم میهنان خودم پی ببرم و ریشه و دلایل آن بدانم.

اما در این میان به نکات بسیار جالبی برخوردم که شاید دانستن آن برای شما هم خالی از لطف نباشد و شما هم مانند من لااقل به دلایلی که سبب ستم و جنایت و رفتار بی شرمانه و غیر انسانی آخوندها و شیعیان طرفدار آنها در حق هموطنان بهائی ما شده  پی ببرید.


شاید عمده ترین علت مخالفت آخوندها این ادعای  رهبر و بانی این آئین آقای سید علی محمد شیرازی ملقب به باب ( که درست همچون بیشتر مدعیان ادیان و آیین های  دیگر پله به پله و مرحله ای هست )) مبنی بر:


اول ادعای رابطه داشتن و باب ( در - دروازه ) بودن بین امام زمان و شیعیان و سپس ادعای خود امام زمان  و قائم بودن و سپس ادعای الوهیت و تجلی روح خدا در جسم و جسد خودش میباشد.


که الحق در اینجا باید حق را به آخوندهای بی شرف بدهیم چون یک عمر ( نزدیک به هزار سال ) زحمت کشیدند عبا و خشتک پاره کردند و توسری و پس گردنی و اردنگ خوردند و متحمل مرارت ها و رنجها شدند که امام زمانی بسازند و خلق کنند بیافرینند تا بلکه با آن دکانی باز کنند و بتوانند به بهانه سهم امام و خمس و کوفت و زهرمارهای دیگر جماعت ابله را فریب بدهند و روزی خودشان را تامین کنند...


حالا یکباره در این وسط یکی از گرد راه برسد و نه تنها اول ادعای رابطه بکند و سپس خود قائم شود بلکه همه آخوندها را به تخم الاغ آن حضرت ( عج ) حساب نکند و تازه امر بر محو کتابهائی که  جر خوردند و آنها را نوشتند و ناندانی آنها هم هست  را هم بدهد , که دیگر واویلا  ....!!


که از نظر اقتصاد مافیائی  و قانون دغلکاران و خلافکاران و دروغگویان ریختن خون چنین نا رو زن تک خوری نه تنها واجب است بلکه بایستی ریشه او را هم بسوزانند و نابود کنند !


اما جالب است بدانید که همین آقای باب دارای چنان جذبه روحی و معنوی و نیرو و هیبت و ایمان و خلوصی بود و چنان حرفهای او بر حق و دلنشین بوده که حتی خود آخوندها جرات نزدیک شدن و فتوای مستقیم قتل او را نداشتند و نمیتوانستند چنین کاری کنند و حتی خود شاه و درباریانش هم از این زبونی و خفت خواری در مقابل بابیان یا بیانی ها مستثنی نبودند و فقط امیر کبیر با حکمی چنان وحشیانه و غیر انسانی که از شخصی چون او بسیار بعید بود و محال بنظر می آمد دستور قتل عام آنها بطریقه تقسیم بابیان بین اصناف و اقشار مردم و ترتیب مسابقه بدتر کشتن را بین آنها صادر کرد و داد !!


اما از نکات بسیار جالب و قابل تامل و قابل پژوهش , پرت کردن آقای باب از بالای برج و سالم  به زمین فرود آمدن و آسیب ندیدنش و دیگری غیب شدن او در اولین مرتبه اعدام و تیربارانش پس از شلیک گلوله ها و برطرف شدن دود شلیک ها و یافتن او در خانه بدون کوچکترین زخم و صدمه ای میباشد که از معجزات او محسوب شده که خدائی از شق القمر کردن و با سوسمار حرف زدن محمد , معجزه ای عقلانی تر و پسندیده تری هست,  ذکر میگردد و اینها مخصوصا نحوه اعدامش در تاریخ هست و مورخین آنرا ثبت کرده اند !


[[ باب را به همراه محمدعلی زنوزی یکی از مریدانش، در فاصله چند قدمی یکدیگر آویزان نمودند. پس از شلیک تفنگ‌ها، دود چند لحظه آن دو نفر را از نظرها پنهان نمود. پس از متفرق شدن دود باروت مردم توانستند محل اعدام را مشاهده کنند، ندای حیرت و وحشت از مردم بلند شد، چون باب آنجا نبود؛[۷۲] زیرا گلوله‌ها فقط به طناب‌ها خورده بود و سبب بازشدن طناب و نجات باب شده‌بود.[۷۲] باب را در اتاقی یافتند و دوباره به محل اعدام آوردند و مثل سابق بستند. اما این بار سربازان از امر شلیک سرباز زدند.[۷۲] گروهی دیگر را آوردند و فرمان شلیک دادند و این بار باب کشته شد.[۷۲] ]]


( البته خیلی ها ادعا میکنند که تیر به طناب دور گردن و اطراف آنها خورده و طنابها را باز کرده و همین سبب فرار آنها شده که یکی نیست به اینها بگوید ابله ها شخصی را که تیرباران میکنند که دیگر به دار نمیکشند که تیر به طنابش بخورد و مرسوم است فقط دستان آنها از پشت میبندند که دور زدن گلوله و به طناب دور دست بسته  خوردن آنهم بدون ایجاد زخم و جراحت  خودش یک معجزه بزرگ غیر قابل انکار میباشد !!))


و نکته بسیار جالب دیگر که شما دوستان بسیار آنرا خوب میدانید و با تمام وجود آنرا حس کردید و عذاب
آنرا کشیدید همانا زدودن افکار خرافی اسلامی آخوندی از ذهن این مردم است ...شما حساب کنید این شخص چه نیروی عجیبی و چه قدرت بیانی داشته که توانسته مردم صد سال پیش که نسبت به مردم امروز صد هزار بار خرافی تر و متعصب تر و سنگ سر تر بودند را به دین آیین خود در آورده آنهم جوری که حتی لشگر ها و قشون چند هزار نفره حکومتی هم از پس آنها بر نمی آمده و از آنها شکست میخورده ...!!


[[ در اکتبر ۱۸۴۸ ارتش شاه برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید (تقریباً ۲ هزار نفر)، این نیرو هماز بابی‌ها شکست خورد. نیروهای تازه‌نفسی در حدود ۷۰۰۰ تن از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شدومحاصره دژ بابی‌ها آغاز گردید. روحانیون علیه بابی‌ها فتوای (جهاد) دادند اما ارتش شاه نیزکامیابی بدست نیاورد. ویکپدیا ]]


   
 

آیا ما واقعا امنیت داریم و باید شکرگزار آن باشیم ؟!

         آیا ما واقعا امنیت داریم و باید شکرگزار آن باشیم ؟!


اخیرا بسیاری از برادران ارزشیون و حزباللهی ها و دیگر برادران ریشوی بیشعور , بنابر وضعیت عراق و سوریه و یمن ( دقت داشته باشید که این برادران از کشورهائی مانند ژاپن و کره و سنگاپور و عمان و ...نام نمیبرند و ما را با آنها مقایسه نمیکنند , فقط عراق و افغانستان و سوریه و یمن , همین ) در مقابل کمترین و بدیهی ترین خواسته های مدنی و اجتماعی برحق اکثر مردم , داد سخن از امنیت موجود در کشور را سر میدهند و از ثبات نصفه و نیمه و شل و ول نسبی موجود میگویند و مینویسند!

و کاش موضوع به همینجا ختم میشد...


ولی آنها با وقاحت تمام از بابت جنگ براه نینداختن و تیر و توپ در نکردن و کشته نشدن ما , با بی شرمی منت بر سر مردم میگذارند و با پرروئی خواستار قدر دانی مردم از آخوندها و شکر گزاری ملت به درگاه خداوند میباشند !!  
  
و شاید بسیاری از ما فکر کنند که حرف این گاگول ها درست میباشد و چون بمب و خمپاره به سر مان نمیبارد و داعشی ها سر ما را نمیبرند باید مدیون و شکر گزار آقایان باشیم ...!


اما باید خدمت این دسته از مردم و آقایان بگویم که ؛


آیا فقط بمب و خمپاره نخوردن و عدم وجود داعش و طالبان در کشور را میتوان امنیت دانست و امنیت نامید ؟


و آیا فقط تامین امنیت جانی برای ما کافیست و باید به همین دلخوش باشیم ؟


نه خیر و به هیچ وجه اینطور نیست , ما شاید بطور نسبی امنیت جانی داشته باشیم ولی :


آیا ما امنیت اجتماعی داریم ؟

و خواهر و مادر ما میتوانند بدون هیچ ترس و واهمه ای در این اجتماع فعلی راحت تردد کنند و آسوده باشند ؟


آیا ما امنیت اقتصادی داریم ؟


و تولید کنندگان و صنعتگران و کشاورزان ما میتوانند بدون هیچ نگرانی به شغل خود امیدوار و مشغول باشند ؟


آیا ما امنیت مالی و نقدینگی داریم ؟


و پدران ما میتوانند بدون ترس و اضطراب از گرانی و تورم شب را آسوده بخوابند ؟


آیا ما امنیت شغلی داریم ؟


و جوانان و دانشجویان با این هزینه سنگین دانشگاه ها هیچ استرس و دلواپسی از بابت تامین شغل مناسب پس از خاتمه تحصیل ندارند؟


آیا ما امنیت روحی و روانی داریم ؟ 


و مردم با شنیدن این همه اخبار دزدی ها و اختلاس ها و بی لیاقتی مسئولان و مدیران بی درد و سرخوش هستند ؟


آیا ما امنیت جسمی و بدنی داریم ؟


و با بودن این آلودگی هوا و آلودگی اجناس و غلات و لوازم بهداشتی پزشکی وارداتی و فکر هزینه سرسام آور پزشکی و بیمارستان میتوانیم بیخیال باشیم ؟


آیا ما امنیت فکری داریم ؟


و میتوانیم بدون هیچ ترس و نگرانی از دستگیری و برخورد در فکر کردن و ابراز افکار و عقاید خودمان آزاد باشیم؟  


آیا ما امنیت سیاسی داریم ؟


که این همه با دیگر کشورها اختلاف و تنش های مختلف داریم و شمشیر تحریم امریکا و اروپا هنوز بر بالای سر ماست و هر روز قورباغه هائی همچون سعودی ها و شیخک های حاشیه خلیج فارس برای ما خط و نشان میکشند و ما را تهدید میکنند ؟
و آیا , الی ماشالله ........


بروید آقایان , بروید برادران خجالت بکشید و این منت ها ها را بر سر کسانی نگذارید که بیتفاوتی هدیه شده از کارکردهای ابلهانه و اشتباه شما سبب شده که نصف بیشتر آنها حمله امریکا و دیگر کشورها برایشان هیچ فرقی نداشته باشد و در ته دل خواستار آن باشند که شاید فرجی شود ...!!؟


بروید شما که از راه پاچه خوری و تملق و چاپلوسی و کیف کشی و آفتابه کشی آقا ها و آقا زاده ها نان میخورید قدردان ارباب هایتان و و شکر گزار خدای خودتان از بابت  این امنیت موهوم و خیالی خودتان باشید ...


کارگر بدبختی که شش ماه است حقوق نگرفته و تا خرخره بدهکار بقال و چقال هست و از خجالت زن و بچه اش نیمه شب به خانه میرود شکر کدام امنیت را بکند و شاکر کدام امنیت باشد ؟


جوان معتاد و یا زندانی بدبختی که از فقر و تبعیض و نابرابری و فشارهای اجتماعی به این روز افتاده و روزی صدبار از خدا طلب مرگ میکند , امنیت میخواهد چه کار و چه فرقی برای او دارد که شما در این مملکت دزدی و جنایت کنید یا داعشی ها ...؟


بروید و این حرفها را در هیئت های عزاداری و شکم چرانی خودتان به یکدیگر بزنید و خودتان را خر کنید و سر خودتان را شیره بمالید...


وگرنه گوش ما از این مهملات و دروغگوئی ها و چرت و پرت ها پر است .


برادران گاگول , آیا تابحال پیش خودتان فکر کردید که اگر واقع ما امنیت داریم و باید قدر آنرا بدانیم...


پس چرا جوانان ما راضی میشوند که سوار بر یک لنج کهنه سوراخ سوراخ در دریاها با کوسه هزار مصیبت دیگر جان خودش را به خطر بیاندازند تا از دست شما فرار کنندوبتواند با تغییردادن دین خودشان پناهندگی یک کشور دیگر را بگیرند؟! 

       
 
 

لطفا انتخاب کنید !

                          لطفا انتخاب کنید !

قابل توجه کسانیکه میخواهند در انتخابات آتی مجلس شرکت کنند و رای بدهند تا نماینده خودشان را به مجلس بفرستند ...!!

خوبی این افراد آن است که اگر به آنها رای بدهید و به مجلس بفرستید , میتوانید با وجدانی آسوده  خوش رقصی و اطاعت از حکم ولایتی آنها را به حساب فامیل بازی و رودربایستی بگذارید و نزد خودتان شرمنده رای تان نشوید .