چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۲

عید قربان ، یک نکته مبهم دیگر

عید قربان ، یک نکته مبهم دیگر

در روايات مختلف ديني آمده است كه ابراهيم در سن بالا داراي فرزندي شد
كه او را اسماعيل نام نهاد و بسيار عزيز و گرامي بود.

 اما هنگامي كه اسماعيل به سنين نوجواني رسيد، فرماني الهي به ابراهيم
 نازل شد و به او دستور داد تا اسماعيل را قرباني كند!
 
 ابراهيم به دودست خويش،كارد بر حلقوم اسماعيل بنه وبكُش!
 
ابراهيم میگریزد ، در خواب میبیند ،باز میگریزد ، تا روشن و آشکار حکم میگردد و واجب الاجرا میشود!
 
 
با ینکه خداوند بر همه چیز آگاه هست و نیازی به امتحان آزمایش ندارد٬ اما
آیا راه های معقول تر رحیمانه تری برای امتحان ابراهیم نبود ؟
 
آیا میتوانید احساس و فشار طاقت فرسائی که ازاین دستوربی دلیل بر روان یک پیرمرد درستکار و فرمانبرداری که در جهالت به درک  طاعت رسیده را متصور
شوید و مجسم کنید ؟
آیا خداوند برای دادن چنین فرمانی ،

به دانائی خودش شک داشت ؟

 یا از عمق اخلاص و ایمان ابراهیم آگاه و عالم نبود ؟

یا از زجر دادن بنده مخلصش لذت میبرد ؟

آیا  خدای ساخته این تفکر ، تا بدین حد  بیرحم و جابرو غیر منطقی بوده ؟

 
و آیا دارندگان این تفکر از خود نمیپرسند که اگر این خدا عالم و آگاه مطلق بر همه چیز و همه کس هست ،چه دلیلی دارد که چیزی را که میداند و آگاه هست امتحان و آزمایش بکند ؟
 

آیا معتقدین به این داستان نمیخواهند بدانند که
 چرا خدا در مقابل آنهمه گزینه بهتر و عاقلانه تر رحیمانه تر و خدا پسندانه تر و کارسازتر و مطمئنتر که هست و وجود دارد ، این گزینه خشن و زشت را برگزیده ؟

چرا باید  خدا برای کاری که از سرانجام آن آگاه هست ،
چنین زجر و فشار و اضطرابی به بنده خوب خودش بدهد و اورا را ضی به مرگ خودش کند و اینچنین بیرحمانه حتی در مقطعی کوتاه اورا شکنجه و آزاردهد ؟
 
چرا باید خدا برای امتحان کردن ،
خودش را در کفه سنجش و برابری در مقابل  پسر یکی از بندگانش  بگذارد؟

و مقام و ارزش خدائی و الهی را تا بدانجا پایین بیاورد و تنزل دهد ؟
 
و در آخر مقام اشرف مخلوقات و پسر پیامبر خودش را به سطح و مقام یک
گوسپند اهدائی برساند و او را  با  گوسپند  یکی کند ؟

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

اینجا را بخوانید
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/10/131015_u07_bullying_us_florida.shtml
حالا میتوانی بگویی خدا چرا در دل دختر 14 ساله احساس محبت را گذاشته احساس حقارت را گذاشته تا خود را بکشد و زجر بکشد
اگر تو خالق میبودی خلقتت چگونه بود ؟
به یقین رنگی نداشت و مسخره بود
کمی فکر کن دهانت را همینطوری باز نکن و قلم را همینجوری بر کاغذ نکش و انگشتت را اینگونه بر کیبورد نکوب

Unknown گفت...

دوست عزیز خواندم ولی ((دعوا بر سر 'دوست‌پسر' دختر آمریکایی ......)) چه ربطی به فلسفه قربانی کردن و ابراهیم و اسماعیل و نوشته و من و تو دارد؟!!!
من نمیدانم خدای شما چرا دخترک را ناچار به خودکشی کرد؟
وچنین خواست و چنین سرنوشتی برایش مقدرکرد؟
و اگر شما که همه چیز را بنابر حکمت و قدرت و با اذن و اجازه خدایتان میدانید٬ خودکشی و زجر آن دختر هم خواست خدای شما بوده و نباید از من بپرسی !
در یکی از پستها در وبلاگم کاملا نوشتم و توضیح دادم که اگر بجای خدا بودم چکار میکردم .
و من هم به شما میگم :
دهانت را همینطوری باز کن و قلم را همینجوری بر کاغذ بکش و انگشتت را اینگونه بر کیبورد بکوب......
اما قبل از قضاوت در مورد نوشته دیگران اول درست آنرا بخوان وکمی فکر کن. ....
و در ارتباط با مطلب کامنت بنویس و بگذار...سلامت باشی

ناشناس گفت...

دوست گرامی نمیدانم چرا ربط موضوع را متوجه نشدید؟ منظور این است که نباید بگویی چرا اب را سیال خلق کرد تا ما را غرق کند باید شنا را یاد بگیری تا غرق نشوی خلقت همین است که هست ابراهیم راز خلقت را دانست به اون مقام رسید او که راضی بود
اما شاید هنوز متوجه قصدم نشدی پس خواهش میکنم ان مقاله را ادرس بده که (اگر جای خدا میبودی چه میکردی ) تا راحتتر عیب اندیشه ات را نشانت دهم البته بگذار پیشاپیش من عجول بگویم که این جمله شما بر این وزن است که ( اگر جای سازنده هواپیمای بویینگ بودم چگونه میساختم )
ممنونم از ادب شما که خلاف معمولا بیخدایانی است که تا حالا دیدم موفق باشید

ناشناس گفت...

مقاله شما من اگر پیامبر بودم را دیدم ایا منظورتان این بود؟ به هرحال همان خط اول را جواب میدهم اینطور نوشتید:
(((من اگر پیامبر بودم به جای این همه قوانین سفت و سخت برای نوشیدن آب انگور، قوانینی برای مبارزه با برده‌داری وضع می‌کردم. یا حداقل خودم برده نداشتم!))
جواب را اینجا بخوان
http://www.islamtxt.net/?q=article/59
اگر حوصله خواندن را نداری این دوجمله را حداقل در مقاله ببین:
((((اما اینکه چرا اسلام روش ایده الی ارایه نداد، سببش این است که این یک قرارداد دوطرفه است و بدون موافقت کفر، اسلام نمیتواند دستوربهتری صادر کند( چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی ))))))

ناشناس گفت...

پرگویی مرا ببخش یادم رفته بود بنویسم که رنج آن دختر 14 ساله به خاطر سرپیچی او و یا یهتر بگوییم سرپیچی اجتماع از دستورات الله بوده است چرا دختر من خودکشی نمیکند؟؟

Unknown گفت...

* اگرمن جای خدا بودم و باید خدائی میکردم ،اول از همه ...
فقط عشق تو قلب بنده هام میگذاشتم و از میان همه بندگان هم چند نفرازخوشرو ترین و مهربانترین شان هم به پیامبری میرساندم ،تا به همه اسرار عشق را بگویند.

کارشان هم فقط خنداندن کودکان باشد و سرگرم کردن آنها ، نه جنگ کردن و خون ریختن در راه رضای من .

شرط برآورده کردن آرزوهایشان و مستجاب کردن دعا هایشان راهم مشروط به گفتن لطیفه ای خنداندن خودم میکردم نه مثل خداهای دیگر
که بنده های بدبخت شان برای کمترین خواسته باید چهل روز روزه بگیرند و شبها زوزه بکشند و اشک بریزند و ناله کنند تا دل اورا نرم
کنند و به رحم بیاورند و آخر هم وقتی بدردشان نخورد بهشان بدهند !

سادیسم ندارم یا عقده ای نیستم و از زجر و ناله بنده ام هم اصلا خوشم نمی آید،خدا که نباید کمبود داشته باشه .

اصلا بنده باید همیشه شاد و خندان و سرحال و تندرست و دلشاد باشه که بتونه با دل خوش وازروی رغبت وراستی وبدون ترس خدای خود
را پرستش بکنه و خالق خودش را دوست داشته باشه، که بدل خداش هم بچسبه و لذت ببره.

پرستش و عبادتی که از ترس جهنم و یا وعده حوری و غلمان بهشت باشه و با چند نوبت نشتن و برخاستن و به خاک افتادن و اشک ریختن
باشه بدرد نمیخورد و فاقد ارزش الهی وحقوقی وبندگی وسروری هست .

بزرگترین صواب و کار خیر هم برای بنده گانم ،امیدوار کردن و دلی را شاد کردن و خندادن بود و بزرگترین گناه هم ،شکستن دل کسی میکردم
و مجازات و عذاب الیم او هم که احساس بدبختی و و ناشاد بودن هست برای مکافات بنده خاطی مقرر میکردم اونهم نه ابدی بلکه محدود و فقط
برای یکروز،اگر بنده ای آدم باشه همان یکروز براش کافی هست ،

آخه کدوم خدا دلش میاد که بنده اش همیشه در زجر و رنج باشه و بجای لبخند زدن ،از ته دلش آه بکشه ؟

آخ که اگر من جای خدا بودم و خدائی میکردم .........

** به امید ایرانی آباد و آزاد و آرامش و آسایش برای ایرانیان **

Unknown گفت...

من نمیخوام برم بهشت ، چیکار کنم ؟
کجا برم ؟
کی رو باید ببینم؟
آقا جان ،دوست ندارم ، خوشم هم نمیاد ، اصلا احتیاجی بهش ندارم ، راهش هم دوره ،آب و هواش هم بهم نمیسازه ، با ساکنین اونجا تفاهم ندارم .//

از حوری خوشم نمیاد ، از غلمان هم که.... خجالت بکشین .....زشته ،شرم کنید .//

هفتاد هزار تا ،حوری بهشتی میخوام ،چیکار ؟ یکیش هم زیادیه ، بیمار جنسی نیستم که عقده و کمبود جنسی هم ندارم .//

قصر لولو و مرجان و خشت طلا به چه دردم میخوره ؟

کاخ میخواهم چیکار؟مگه دیوونه شدم ؟

شیر و شراب و عسلی که توی جوبها روان باشه ،بهداشتی نیست و نمیخورم ،شیر و شراب و عسلی که تو جوب باشه به درد همون عربهای بیابون میخوره .//

من از چشم انداز های کوهستان و هوای کوهسار خوشم میاد و دوست دارم و از منظره و جائی که همش دار و درخت و سبزه و نهر روان و چمن هست،حالمو میگیره .//

و از اینکه فقط بشینم یه جا و لم بدم و هیچکاری نکنم و حوری دید بزنم یا وربرم و تو چمنزارها دنبالشون بدو بدو کنم ،بیزارم .//

حالا با اینهمه دلیلهای انسانی وبشر دوستانه و خداپسند و کاملا عقلانی و منطقی وصددرصد شخصی و خصوصی و بدون شو خی:

اینجانب ، مصطفی نیک کردار ،در صحت عقل و سلامت کامل با گواهی و مهر معتبراز بیمارستان و تیمارستان ،به همراه سه شاهد عاقل و بالغ و مقداری وثیقه در حد توان خودم ،و بدون هیچ شرط و پیش شرطی ،این گفته و نوشته را در هر محضر خانه رسمی و دولتی و یا اداره ثبت اسناد و احوال ،مینویسم و امضا میکنم و مهر میزنم.//

و قول شرف میدم که دبه نکنم و زیرش نزنم ،فقط دست از سر من یکی بردارید.//

هر کسی هم که با اینکار مشکل یا مساله داره میتونه بره از خدا بپرسه و به من گیر نده خودش میدونه و خدا...//

و من هم میدونم و خدای بزرگ خودم ......//
حاجی بد میگم ؟

ناشناس گفت...

بد نمیگی والله
اما مثل اینکه اول این شما بودی گیر به ابراهیم ما دادی ایراد به خدای ما گرفتی تو هم دست از سر ابراهیم بردار بابا ابراهیم راضی خدایش راضی تو این وسط شما برو آب انگورت را بخور دست از سر ابراهیم بردار
با احترام فراوان و دیگه هم جواب شما را نمیدهم الله ترا سعادت مند کند البته بگوییم که من مسلمان سنی هستم نه شیعه

Unknown گفت...

دوست عزیز , اگر چارتا سوال منطقی و مستدل کردیم و شما نمیتونید پاسخ بدهی و فکر میکنید که گیر دادیم ...مشکل من نیست !

در ضمن چنان گفتی ابراهیم ما راضی بود که یک لحظه تصور کردم که موقع نزول وحی برای کشتن اسماعیل شما هم با حاج ابراهیم تو خیمه نشسته بودی و قلیون میکشیدی و شیر بز نوش جان میکردی ........

من خدا به اون بحالی و مردی و دست و دلبازی دارم , باز شما منو حواله میدی به الله که ........

برای من دین و مذهب همه انسانها بعد ازانسانیت و ملیت و همدلی و همزبانی هست و آخرین معیار محسوب میشه واگر شما حنبلی و شافعی و قرمطی و بودائی و صوفی و مهر پرست هم که باشی برای من یک هم میهن و یک همزبان هستی و احترامت واجب هست و مهرت در دل .....من به سلیقه و عقیده شما احترام میگذارم و فقط پرسش هائی که برام پیش آمده بود را مطرح کردم , حالا شما هر جوری که دلت میخواد تصور کن ......

راستی ما به این( دیگه جواب نمیدم ها ) عادت کردیم و میگیم : دم شما گرم .//

برای شما آرزوی تندرستی و شادی و سرفرازی دارم

ناشناس گفت...

گرامی هموطن
منظور از جواب شما را نمیدهم یعنی اینجا دیگر پاسخ نمیدهم اهانت یا تحقیر یا هیچ چیز دیگر نبود عقیده دارم که بحث باید جایی تمام شود
اما حالا که مشتری نوشته های شما شدم در مقالات دیگر هم فضولی میکنم و طعنه ای میزنم و زخم زبانی میشنوم
اما همانطور که گفتی و خوش گفتی همزبانی و هم مهینی من و تو حقیقتی چشم نپوشیدنی است پس تو من را تحمل کن و من ترا .... چاره دیگری نداریم

Unknown گفت...

دوست گرامی , من گفته شما مبنی بر جواب ندادن را حمل بر هیچ چیز جز همان جواب ندادن بعلت نداشتن جواب درست ندیدم و نمیدانم !
ما با هم بحث نکردیم بلکه کل کل کردیم و در اصل نیازی به بحث هم نبود , من چارتا سؤال کردم و شما از همه جا و همه چیز گفتید مگر پاسخ به آن سوالها !!
ولی چون مشتری همین بقالی شدی و نسیه میبری ......جواب هم ندادی , ندادی .......
من از گفتگو و صرف اوقات با شما بسیار خوشحال و راضی هستم و بخاطر سلیقه و عقیده شخصی که ربطی به رابطه ما ندارد ,دلیلی برای تحمل نمیبینم , شما اگر دوست دارید , مرا تحمل کنید .
خیلی خوشحال میشوم که انتقادات شما را حتی به کنایه و طعنه بخوانم و بدانم و امیدوارم تلخی حقیقت را با زخم زبان اشتباه نگیرید .
دلت شاد و لبت خندان وآسمان روزهای زندگی شما آفتابی و آبی باد .....