جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۹۳

وقتی رهبر عظماء شاهد یک امداد غیبی در جبهه جنگ بود !

  وقتی رهبر عظماء شاهد یک امداد غیبی در جبهه جنگ بود !



سخنان ایشان مربوط به ١٠ فروردین ١٣٦١  است یعنی ٦ ماه پس از رئیس جمهور شدن و ٩  ماه پس از ترور شدنش میباشد و در این بیانات نگفتند که این امداد غیبی را در چه زمانی به چشم خود دیدند !!

ولی حدس میزنم مربوط به نبرد کرخه کور در خرداد سال ١٣٦٠ باشد که بنی صدر در مورد آن گفت : 

[[ بنی صدر در بخش دیگری از سخنانش مدعی می شود: "در جبهه کرخه کور، فرار این آقا  (( رهبر عظماء )) مصیبت به بار آورد. موجب شد تا سربازان فرار کنند و ما تا آنها را به جبهه برگرداندیم، جانمان به لب رسید."]]

که البته ایشان ( رهبری ) درصدد دفاع از خودشان گفتند :

[[  در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنی‌صدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقب‌نشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آن‌ها از یکطرف دیگر وارد بشوند .]]

م. خ. : ttp://www.mashreghnews.ir/fa/news/68892/%

یعنی ایشان معتقدند که با عجله ( و شاید با کمی دستپاچگی ) عقب نشینی تاکتیکی کردند ولی بنی صدر گفته که این آقا در رفته اند ...الله العالم !

حالا ماجرای امداد غیبی :

[[ من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟
 از چی می‌ترسیدند؟
 از یک تیپی که آن‌جا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما می‌رفتیم می‌دیدیم، واقعاً دلمان می‌سوخت که نیروهای ما چه‌قدر کم‌اند.
 یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بی‌استعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود.
به فاصله‌ی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آن‌جا گسترش یافته بود و نیروهای ما این‌قدر بود.
اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمی‌آمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد می‌شویم. در عوض بچه‌های ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل می‌دادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها می‌رفتند، نفوذ می‌کردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ می‌کردند، ضربه می‌زدند، چند تا تانک می‌زدند و برمی‌گشتند.]]


م خ . : http://www.tabnak.ir/fa/news/437189/هفت-خاطره‌-رهبر-انقلاب-از-دوران-دفاع-مقدس

          >>>>تکثیر >>>

البته یک مطلبی که تمام شده و گذشته هیچوقت عیب ندارد که بگویند , فقط من نفهمیدم دولشگر و نیم یعنی چه ؟

لشگر که کله قند نیست نیم داشته باشد !

دو لشگر و یک تیپ , دو لشگر و یک گردان , دو لشگر و دو گروهان , دو لشگر و نیم ؟!!

تیپ بی استعداد ؟

استعداد چی نداشتند ؟ استعداد پرواز کردن یا استعداد چاق شدن ؟ دو لشگر و نیم ...

آهان ...استعداد گردان را نداشتند !

توی زمین فرو رفته بودند ؟

پس یک تیپ میخ طویله ای بوده که در زمین فرو کرده بودند ....

خوب فرمودید که حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد...

خوب بگوئید ... بگوئید دیگه ....تورو خدا بگو ...

به جون مادرم تعجب نمیکنیم بگو دیگه ...آخرش هم نگفت !!

زیاد میشویم یعنی تکثیر میکردید ؟

چطوری زیاد میشدید ؟

یعنی چند نفر بودید و بعد از تکثیر چند نفر میشدید ؟ 

آیا این را عراقی ها به شما گفتند ؟

آیا آنها که گفتند عینکی نبودند یا چشمهایشان چپ نبود که همه چیز را دوتا ببینند ؟

آخه زیاد شدن که امداد غیبی نمیشه , میشه ؟

حالا گیریم قبول و امداد غیبی ,  شما تکثیر میشدید و دشمن شما را  خیلی میدید , پس چرا اینهمه بچه فرستادید و به کشتن دادید ؟

نه دیگه , قبول نیست ,اینها که با گروه ٥٠ یا ٦٠ نفره به دریا میرفتند ..با قایق میرفتند یا شنا میکردند ؟

و یا مهمتر از همه اینکه ٥٠ یا ٦٠ نفره میرفتند , اما چند نفر بر میگشتند ؟

خوب این هم یکی از امدادهای غیبی ,
تا برنامه بعدی خدا یار و نگهدار و امداد غیبی شما باشد ...



 یک امداد غیبی دیگر ؛

 خشاب این کلت در چشم عراقی ها  بیشتر و گنده تر  و خشاب مسلسل میشد ...



 

هیچ نظری موجود نیست: