چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۳

دیدار ابراهیم یزدی با صدام حسین یکسال قبل از شروع جنگ

  دیدار ابراهیم یزدی با صدام حسین یکسال قبل از شروع جنگ


واقعا آدم با خواندن این خاطرات (( میدانید که کسی در بازگو کردن خاطرات خودش عیب و ایراد ها و سوتی ها و خرابکاری های خودش را قید نمیکند )) تازه میفهمد که چه کسانی با چه میزان سواد و فهم و شعوری انقلاب کردند و در چه سمت هایی قرار گرفتند و چه خیانت ها و خرابکاری هائی که نکردند و یکی از آنها که به اصطلاح آدم حسابی آنها  بود و پاسپورت آمریکائی داشت و کراوات میزد و میتوانست چهار کلام حرف بزند همین ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی هست که تنها بخاطر تسلط بر زبان انگلیسی وزیر امور خارجه دولت موقت شده بود.

این آقا در جایگاه  و مقام وزیر امور خارجه ایران در روز ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ در حاشیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد در هاوانا پایتخت کوبا، با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در ویلای محل اقامتش دیدار و گفت‌وگو کرد.

[[ توجه داشته باشید در آن اجلاس میگفتند ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه کشور ایران ..]]

این گفتگو شبیه به گفتگوی کاظم آقا بقال با رئیس شرکت SONY  در مورد صنایع الکترونیکی میماند  و عمق بی کفایتی و نا آگاهی  ابراهیم یزدی در امور بین المللی و بیخبری از وضعیت ارتباط ایران و عراق را کاملا نشان میدهد و نمایان میسازد.

 همچنین جو گرفتگی و ناشیگری او را در آن لبخند گل و گشادش که در آن عکس
  تار و بی کیفیت نیزکاملا پیداست ببینید و بدانید چگونه این وزیر امور خارجه  با نحوه برخورد غیر دیپلماتیک خودش به صدام اجازه میدهد که ایران را کشوری جهان سومی و عقب مانده بنامد و هرآنچه که دلش میخواهد بار آقای یزدی بکند .

            

یزدی با حماقت تمام در حالیکه بعنوان وزیر امور خارجه ایران به محضر صدام میرود , در همان اول کار بند را آب میدهد و میگوید :

[[  تخصص من در علوم پزشکی است و واقعیات را از دید یک آسیب‌شناس نگاه می‌کنم و تخصص وزیر خارجه شما علوم سیاسی است. از این رو واقعیت‌ها را از یک دید دیگر نگاه می‌کند.. چند بار گفتم و به آقای سامرائی نیز تذکر دادم که من سیاسی نیستم و دیپلماسی بلد نیستم و آمده‌ام اینجا که با صراحت حرف بزنم و به صراحت بشنوم.]]

خدا پدر صدام را بیامرزد که گوش ابراهیم یزدی را نگرفته و با تیپا از اتاق بیرونش نینداخته و نگفته :

خوب مرتیکه تو که سیاسی نیستی غلط میکنی وقت ما را میگیری و مینشینی درباره سیاست با ما حرف میزنی ...!
برو یکی که سیاست حالش هست بفرستید بیاید حرف بزند !

دودره کردن و دودوزه بازی کردن و دوپهلو گفتن از همان اول در ذات جمهوری اسلامی بود جوریکه  صدام بیچاره میگوید :

[[  به خودمان می‌گفتیم که برادران ایرانی ما در حکومتشان تازه‌کارند و لازم است که مراعات حق همسایه را بنماییم ولی خیلی به صراحت بگویم که عمل مثبتی ندیدم. از وزارت خارجه خواستم که روابط ما دوستانه‌تر باشد و مهندس بازرگان را احترام می‌گذاردیم ولیکن به حدی رسید که باورمان شد، شما به گونه‌ای حرف می‌زنید و به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنید.]]

و سپس صدام با تبخر تمام به مترسک وزارت خارجه ایران میگوید :

[[ ایران کشوری است از جهان سوم و لازم است که این امر را بداند و برای رسیدن به ثبات و حل مشکلات داخلی‌اش احتیاج به چیره شدن بر اوضاعش دارد.
عراق کشوری است اسلامی، سابقه مبارزاتی و کمک به مبارزین دیگر را دارد و تجربه حکومتش از شما ایرانیان بیشتر است و لازم بود که شما این کشور را در کنار خودتان نگه دارید برای اینکه به شما کمک کند. ]]


و آقای یزدی نشسته و ماغ ماغ صدام را نگاه میکند !!

 یزدی بسیار بچه گانه میگوید :

[[  انتظار داشتیم که خوشوقتی خودتان را از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر علیه شاه بیشتر ذکر کنید. ما ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی و ۶۰ سال حکومت پهلوی را از کشورمان برچیدیم، ساواک در عراق و در جمیع کشورهای منطقه ضد عرب‌ها فعالیت داشت و انتظار داشتیم که همه دول عربی ما را پشتیبانی کنند. ولی چنین چیزی را از همسایگان، خصوصاً از دولت عراق ندیدیم ...]]

 و صدام هم بی رودربایستی درست میزند وسط خال یزدی و راه نفسش را با این حرف بند میاورد ؛

[[ شما انقلاب را برای خودتان انجام دادید و نه برای کشورهای عربی و مردم ما. ( قیافه یزدی دیدنی بود ) , انقلاب شما برای خودتان بود و شما بر علیه سیستمتان شوریدید برای شخص خودتان و نه برای دیگران، بعد از این مردم را‌‌ رها کنید و این اندرز را نادیده نگیرید و انتظار نداشته باشید که مردم بیایند و شما را تمجید کنند ]]

و حتی زمانیکه صدام هنوز وحشت شاه در وجودش هست از این آمپول زن  ماجراجوی عشق مقام و قدرت میپرسد :

[[ بگویید کلاً چه می‌خواهید و از عراق چه انتظار دارید؟ ]]

ببینید یزدی چه جوابی میدهد و اولویت انتظارش چیست ؟

[[ هم اکنون می‌توانم بگویم. از حمایت جبهه آزادیبخش عربستان دست بردارید، از ارسال اسلحه به خوزستان دست بردارید.]]

در اینجا دیگر حوصله صدام سر میرود و دیگر نمیتواند قیافه یزدی را تحمل کند و خودش را کنترل میکند که با مشت و لگد به جانش نیفتد میگوید :

[[  ما شک نداریم که راه‌حلی برای مشکل ما وجود دارد. اگر بخواهیم که مشکل را حل کنیم، شما می‌گویید که حاضرید، ما نیز می‌گوییم که آماده‌ایم. در این صورت اگر نتوانستیم کاری انجام دهیم معنایش این است که یا واقعاً نمی‌خواهیم و یا اینکه دست‌هایی هستند در بین ما که می‌خواهند اختلاف بین ما را دامن بزنند. شما به ایران بروید و با امام و دیگران تماس بگیرید و جواب صریح و واضحی بیاورید.
لازم است که ما یکدیگر را بفهمیم قبل از اینکه بتوانیم مشکلمان را حل کنیم.]]

[ که البته جمله آخر باید چنین باشد :
لازم است قبل از اینکه مشکل مان را حل کنیم , یکدیگر را بفهمیم !! ]

(( راستی , در این دیدار صدام به خمینی امام خمینی میگفته و ابراهیم یزدی آیتالله خمینی !))

و دیدار و موقعیتی  که میتوانست از شروع جنگ و هشت سال بدبختی و تباهی برای هردو ملت جلوگیری کند با وجود افرادی مانند دکتر ابراهیم یزدی از بین رفت ...

اگر مایل به شناخت و آگاهی در مورد مخالفت صدام با بروز درگیری و جنگ با ایران هستید و اگر میخواهید پی به نبوغ و استعداد دکتر ابراهیم یزدی ببرید به این آدرس مراجعه کنید :

 http://www.tabnak.ir/fa/news/436795/پاسخ-محکم-ابراهیم-یزدی-به-صدام-درباره-جزایر

هیچ نظری موجود نیست: