پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۴

باز سیاهی , باز نوحه , باز گریه و باز هم محرم است !

        باز سیاهی , باز نوحه , باز گریه و باز هم محرم است !


شور و هیجانی غریزی و آن هم برای هیچ !
به دنبال دیگ و بلند گو و طبل و سنج و زنجیر رفتن ...
دوباره به پای قصه تکراری سر بریده نشستن ,
و از برای دردهای بی درمان خود  بر ذکر مصیبتش گریستن ,


بازهم , فکر نذری آنشب هنگام زنجیر زدن و آنرا به پای عشق حسین گذاشتن!


شوق حمل پرچم و کتل برای بچه ها ,
تلاش برای دیده شدن و خودنمائی و جلوه پسران ,
لذت گردش بدون بازخواست و نیمه شب خیابانی دختران,
زحمت و رنج بیخود مردان سیاهپوش برای حفظ آبروی نداشته حاج آقا ,
ورهائی از کارهای خانه ومسابقه غیبت و بدگوئی مذهبی در زیر چادرسیاه زنان ,


بازهم , خلسه و رخوت از تکرار کاری بیهوده درسودا و خیال و توقع بردن ثواب ...


ده شب بدون اخم و تخم پدربخاطر نمره حساب  ,
ده شب بدون عذاب وجدان درآوردن بهانه دیرآمدن و گفتن دروغ ,
ده شب بدون ترس از دعوا و سرکوفت بخاطر شورکردن زیادی غذا ,
ده شب بدون زجر بیخوابی بخاطر ترس چه کنم و کجا بروم  فردا,


باز هم , لذت ده شب آزادی نسبی بخاطر تحمل رنج یک عمراسارت تضمین شده ...

   
مراسمی بدون کارت دعوت ,
تشکل و تجمعی بدون فراخوان ,
یک گردهمائی کور و برآمده از تکرار و عادت ,
آن هم  در مکانی آکنده از بوی گلاب و پاهای گندیده ,


باز هم , غلبه تقدس دروغین بر حقیقت مشهود در یک خودفریبی اعتقادی...


یادآوری وضو و نماز فراموش شده ,
خوب و مومن شدن موقتی حاصله از جوگیر شدن ,
پذیرش حجاب و چادر بسر کردن خودخواسته فقط برای ده شب ,
اوج احترام وعزت و اقتدار عبا و عمامه ها بر بالای منبر,


باز هم , دروغ و ریا و تظاهر و پاچه خواری و خودنمائی و تجاهل و تمارض ...


باز هم , عابد و زاهد شدن گربه زاکانی در میان شور وغوغا موش ها ,


باز هم , گم شدن فریاد روشنگری کسروی درمیان حسین حسین کردن مداحان ,


باز هم , نگاه غمگین هدایت و شرم بوف کور از عاقبت شوم این تقدس بدیمن ,


باز هم , دیدن و خواندن پرچم های آویخته ؛ 


باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه  نوحه و چه  عزا و چه  ماتم  است


وباز هم , زمزمه کردن و زیر لب خواندن ؛

باز این چه  کوشش است که در جهل  آدم  است
باز این چه حماقت , چه بلاهت , چه عادت است ؟! 
 

چهارشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۴

باور کنید آشغال ریختن هم کلاس دارد !

                     باور کنید آشغال ریختن هم  کلاس دارد !


شاید این حرف در ظاهر مسخره و یا شوخی به نظر برسد اما همین گفته دارای نکات قابل تاملی هست که بارزترین نکته آن میزان فهم و شعور و  فرهنگ و سطح آگاهی بالا و زیرکی و ظرافت در سکنات و رفتار مردم یک جامعه میباشد .

به عکس فوق کمی دقت کنید ,

به  احتمال بسیار قوی این عکس مربوط به قسمت خروجی و بیرونی یک پارک و یا یک استادیوم ورزشی میباشد که تردد جمعیت در آن روز زیاد بوده و تعداد لیوانها و بطری ها نوشیدنی هم حاکی از گرم بودن هوا دارد اما ...


این عکس که نه از نظر هنری و نه به خاطر سوژه و نه از لحاظ تکنیک عکاسی اصلا قابل توجه و در خوراهمیت نیست و نمیتوان از این زوایا به آن نگاه کرد ولی 

نکته ای در آن نهان است که در همان نگاه اول نظر هر بیننده ای را بخودش جلب میکند و او را بفکر وامیدارد...  

 و آن  ((  طرز تفکر و نحوه عملکرد مردم یک جامعه  ))  و کسانی هست که این رفتار را از خودشان نشان دادند و این صحنه را برای گرفتن این عکس بوجود آوردند.

به زبانی ساده مردم آن جامعه که اینطور لیوانها و بطریهای خالی نوشیدنی خود را مرتب و منظم در گرداگرد این سطل زباله چیدند و گذاشتند به صورتی کاملا واضح و آشکار به مسئولین خودشان گفته اند :


ما از عرف و قانون نریختن آشغال بر زمین و در گوشه و کنار برای حفظ زیبائی و نظافت شهرخودمان بخوبی آگاه هستیم و اهمیت و کارکرد سطل زباله تعبیه شده را نیز بخوبی میدانیم و آنرا رعایت میکنیم ,


اما با اینکار خواستیم به شما نشان دهیم و بگوییم که این دیگر وظیفه مسئولین و مدیران شهرداری هست که تا قبل از آنکه باد شدیدی  تمام آنها را با خود ببرد و درسطح شهر بریزد و پراکنده سازد و کارماموران نظافت شهری و کارمندانشان را دوبرابر کند و هزینه اضافه بر گردنشان بگذارد....؛

 یا سطل های زباله بیشتری در اینجور مکانهای پر تردد نصب و تعبیه کنید ,

 و یا  کارکنان سرویس حمل و نقل و جمع آوری زباله را موظف به حمل و تخلیه چند باره این سطل ها در روزهای تعطیل و پر تردد بنمائید.

و بدانید با این کار؛

نه  دیگر هیچ جای نگرانی برای بهداشت و سلامت مردم وجود دارد ,

و نه دیگر شاهد راهپیمائی و تظاهرات دوستداران طبیعت و حفظ محیط زیست و کره زمین خواهید بود ,

واز همه مهمتر ,
دیگر اصلا لازم نیست که برای چاپ بروشو و نصب بیلبورد و پوسترهای تبلیغاتی در رابطه با اهمیت حفظ محیط زیست و نظافت و پاکیزگی شهرهزینه های بیخود بکنید و خرج اضافه برای دولت  و مردم بتراشید...!

نمائی از یکی از خیابانهای شهر تهران در بعد از پایان مراسم عاشورای حسینی !!

 

خواهش میکنم این یک نکته را حتما رعایت کنید!

                خواهش میکنم این یک نکته را حتما رعایت کنید!


 هر چند که در مورد این گفته آقای احمد جنتی (( پست‌های مهم کشور حق بچه‌های حزب‌اللهی است )) حرف و حدیث  بسیاری هست و باید بیشتر به آن فکر کرد چون همانطور که میدانیم و شاهد هستیم عملکرد همین بچه حزباللهی ها مملکت را به این حال روز انداخته !
 
اما برای آنکه این برادران و بچه های ندیدبدید حزباللهی گمان نکنند که ما نان بر و بخیل هستیم و یا با شاغل شدن آنها مشکلی داریم , لذا بنابر تجربه شخصی از کلیه مسئولان و کسانیکه این بچه حزباللهی ها را برای این پست های مهم انتخاب میکنند فقط یک خواهش کوچک داریم و آن این است که :

شما را به همان خدائی که میپرستید , شما را به همه اعتقاد و مقدسات تان , شما را به جان مادرتان سوگند میدهیم که قبل از انتخاب کردن شان , از همه آنها یک امتحان دیگته بگیرید تا لااقل بچه حزباللهی هائی برای این پست های مهم انتخاب شوند که در نوشتن و نگارش , توقع نداریم و نمیگوئیم که اصلا نداشته باشند!) لااقل کمتر

 غلط های املائی و انشائی داشته باشند و برای حفظ آبرو هم که شده بتوانند یک خط نوشته و یک سطر نامه را بدون چند غلط بنویسند وابلاغ و ارسال کنند.

یا اگر مقدور نیست و نمیتوانید این کار را بکنید چون اکثر پستها خالی میماند!! پس لطف کنید و معاونان و زیر دستان آنها را هم , از همین بچه حزباللهی ها انتخاب کنید که حداقل در آن نهاد و اداره یکی بتواند نوشته آنها را بخواند و منظورشان را بفهمد!!


به خدا , به حضرت عباس اینا , ما که از دست غلط ها و بیسوادی این برادران و بچه حزباللهی ها در پیام ها و کامنت هایشان خون دل میخوریم و خون جگر شدیم ...


                       مبارک باشد  و من الله الپارتی !! 

       

ایکاش مقام معظم عظما میفرمود : حزب الهی بمانید اما همانطور بیسواد و ابله نمانید ...
(( البته این هم با منطق جور در نمیاد چون اگر سواد داشتند و ابله نبودند که ....بلند صلوات بفرست !))

دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۴

وقتی خودتان عقاید و باورتان را مسخره میکنید دیگر از من چه توقعی دارید؟

      وقتی خودتان عقاید و باورتان را مسخره میکنید دیگر از من چه توقعی دارید؟


واقعا نهایت بی انصافی هست که جمعی باور خودشان را با احمقانه ترین دروغ ها به تمسخر بگیرند و آنوقت توقع نداشته باشند که کسی به آن نخندد !

واقعا نهایت خودخواهی هست که عده ای به اعتقادات خودشان توهین کنند ولی اگر کسی طنزگونه به آن انتقاد کرد او را به باد توهین بگیرند و به او فحاشی کنند !!


واقعا نهایت بلاهت و حماقت است که گروهی فقط از برای کم نیاوردن و برای اقرار نکردن به اشتباه شان  بخواهند بر روی حقیقت ماله بکشند و آن دروغ و اشتباه خودشان را توجیه بنمایند!!! 


 واگر آقایان به اصطلاح معتقد و مذهبی توقع داشته باشند که هر مهمل و خزعبل و دروغی که میگویند , من و کسانیکه همچون من فکر میکنند آنرا باور کنیم و یا حتی خودمان را به خریت بزنیم و یا آنرا نشنیده بگیریم , بسیار بسیار سخت در اشتباه هستند و واقعا توقع بیجائی دارند .


ای آقایان متدین , اگر ذره ای منطق  و وجدان دارید خودتان قضاوت کنید که :


من چگونه میتوانم باور کنم که علی بن ابیطالب در ۱۴۰۰ سال پیش حکم شرعی و وظیفه قانونی و اسلامی را که الله برای او تعیین کرده و دست دزدی را که خودش به دزدی اعتراف کرده را قطع کند و بعد از چند ساعت حکم شرع و قانون اسلام و گفته الله را زیر پا بگذارد و اولین عمل پیوند دست را در جهان و در مسجد مدینه انجام دهد و دست آن دزد ملعون را پیوند بزند و به او پس بدهد و حکم شرع را به هیچ نگیرد و مجازاتی را که که الله و رسول و دینش به او گفته را اجرا نکند ؟


آیا اینجا حق من نیست به آن علی که آن آخوند میگوید و آن کسیکه چنین علی را قبول میکند ( نه آن علی حقیقی که چنین نکرده و نمیکند) بگویم دکتر علی بن ابیطالب و یا انصافا بنویسم : (( دکتر علی بن ابیطالب متخصص پیوند اعضاء دارای مدرک تخصصی از دانشگاه جندی شاپور مطب در مسجد جامع مدینه ساعات ویزیت : قبل از نمازهای ظهر و عصر ساعت جراحی و پیوند : بعد از خواندن دو رکعت نماز ...))

آیا حق ندارم وقتی آن آخوند متقلب و یا خودتان چنین چیز احمقانه ای را در مکانهای اجتماعی و تلویزیون عنوان میکنید , من به آن بخندم و کمی با این سوژه حال کنم ؟


            



ای آقایان خدا پرست و مذهبی , اگر به اندازه سر سوزنی فهم و شعور در وجودتان باقی مانده خودتان به من بگوئید که :


من چگونه میتوانم قبول کنم کسی که به خاطر یک بنده و مخلوق دیگر خدا به خودش زنجیر بسته و صدای سگ میکند و ادای سگ را در میاورد و یا مثل کرم بر روی زمین میخزد و خود را از دسته خزندگان میداند و آن ادا را از خودش در میاورد و یا با قمه بر سر طفل خردسال و نوزادش میزند و سرش را خونین و مالین میکند , یک مسلمان با ایمان و اورا معتقد و یا همان اشرف مخلوقات گفته شده خدایتان بدانم؟


آیا من حق ندارم که به چنین جانوری که آبرو و حیثیت مرا در سراسر دنیا میبرد و مرا سوژه تحقیر و تمسخر جهانیان میکند , هر چه دلم خواست بگویم و او را به خاطر این عمل ننگین و این افتضاح  تحقیر کنم و به ریش خودش و پدرش بخندم ...؟


ای شیعیان ولایتمدار , که جز خودتان هیچکس را لایق بهشت نمیدانید , اگر به اندازه ارزنی شرف و آزادگی و شهامت همان حسین را دارید , خودتان کمی به این مطلب فکر کنید و به من بگوئید که :


من چطور میتوانم قبول کنم که حسین در صحرای سوزان کربلا آنقدر از لشگریان ابن زیاد کشت که خون تا رکاب اسبش بالا آمد و جبرئیل وساطت کرد که بس کند و آنقدر نکشد!؟


و یا آنکه در ظهر عاشورا  جعفر جنی به نزد او بیاید و ازاو اذن  جنگیدن بخواهد ؟ ( ارباب حلقه های -۳ )


و یا یک شیر که معلوم نیست از باغ وحش کوفه یا دنیای حیوانات مدینه فرار کرده به نزد او بیاید و دو زانو جلوی او کرنش کند و با زبان فصیح عربی و به لهجه مدینه ای با حسین حرف بزند و بخواهد که برود و شکم لشگریان کفر که همه از قوم خویشان خود حسین  بودند را بدرد و سفره کندو حسین هم بگوید : نه تو کاری نداشته باش !!؟


 و شما هم از آن نمایش و تعزیه درست کنید و بخواهید آنرا در اروپا و امریکا بر روی سن هم ببرید و نمایش بدهید ..!


آیا من حق ندارم که از شما به شوخی و جدی بپرسم ؛ راستی جعفر جنی دم داشت یا سم ؟


و آن شیری که به نزد حسین آمد نر بود یا ماده و بقیه آنها کجا بودند ؟؟!


و در مقابل آن ده روزی که شما همه جور غم و غصه و گریه و اشک و ناله و ماتمی که با این مزخرفات و دروغ ها به من تحمیل میکنید , آیا من حق ندارم که ساعتی با گفتن و تمسخر این دروغ ها و جعلیات کودک فریب خوش باشم و بخندم ؟


و در کلام آخر ,


آقایان , برادران , هموطنان اجباری من ,


شما را به خدا ((همان خدائی که بجای او به ذوالجناح اسب و ماکت گهواره علی اصغر و دست بریده عباس و مسلم توسل میکنید و با اینکار دیگران را هم از خود خدا دور مینمائید))  , قسم میدهم که آیا وقتی خودتان اینچنین با خرافات و دروغ و جعل و جهل آنها را دستمایه تمسخر و سوژه خنده میکنید و و ارزش آنها را پایین می آورید و احمقانه تصور میکنید که با این کارها خدمت میکنید و اجر و ثواب میبرید...!!!


 این حق من نیست و من نمیتوانم و این حق را ندارم که به آن بخندم و یا این عمل ننگین و ابلهانه شما را در قالب طنز به رویتان بیاورم و در پستی بنویسم و آنرا نشر کنم ؟؟

اگر بگوئید نه ... و یا فکر کنید که من مانند شما آنقدر احمق هستم که بخواهم چنین دروغ ها و مهملات و چنین چیزهائی را اعتقاد بدانم و باور کنم , سخت اشتباه میکنید , من چنین چیهائی را هرگز باور نمیکنم و حرفم را میزنم...

 چون این حق من است .// 

         


 

یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۴

افراطی گری و کاری بدون تعقل !

                                      افراطی گری و کاری بدون تعقل !

     

یعنی واقعا این افراد که این پلاکارد با آن مهملی که بجای شعر در آن نوشته شده را  در دستشان گرفته اند , آنقدر فهم و شعور ندارند که بفهمند سیاوشان و خشایارها  هیچ کاری در آنجا و با جمیع ملخ خورانش ندارند و نمیروند و اصلا رفتن به آنجا را ننگ و عار میدانند؟!

و آیا این بی خردان نمیدانند که سیاوشان و خشایارها فهم دارند و سبک و جلف نیستند و هرگز به جائی نمیروند که ملخ خوران بر آنها خش بکشند؟


و مطمئن هستم که میدانند که  برای آنها , آنجا حتی ارزش آتش زدن هم ندارد !

برای اثبات این گفته و حرف خودم ,  دوستانه به این افراد بی فکر و سبک مغز میگویم که بروند و به اسامی خش خوردگان و جان باختگان نگاهی بکنند و اگر یک نام خشایار و یا سیاوش در میان آن اسامی بود حق با آنهاست و آقایان میتوانند
از همان سیاوش و خشایار بخواهند  تا خاک ریاض را به آتش بکشد تا این آقایان هم با افتخار این پلاکارد را در دست بگیرند و با آن عکس یادگاری بیاندازند !! 

             

میگوید من میگویم و تو فقط بگو : سمعا و طاعتا !

             میگوید من میگویم و تو فقط بگو : سمعا و طاعتا !

          

شیوخ در پشت تریبون و یا بر سر منبر فریاد میکشند و میگویند : سمعا و طاعتا ...

میگویم : آنچه میگوئی شنیدم اما قابل اطاعت نیست.


میگوید : سمعا و طاعتا ...
میگویم : برای گفته ام دلایل بی شمار دارم .


میگوید : سمعا و طاعتا ...
میگویم : اول , آخر دلیل آنکه خود در این حلقه اطاعت نیستی !


میگوید : خدا , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنکه تو از او بیخبری و ما را در وجودش به شک انداختی ؟


میگوید : دین , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان که برای شما دکان و جا و مقام شد و برای ما فقر و بدبختی ؟


میگوید : رسول , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنکه به زیر ردایش خزیدی و او را سپر بلای دروغ های خود ساختی ؟


میگوید : آخرت , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان روزی که خود به آن باور نداری و چنین به دنیا چسبیدی و ما را از آن میترسانی ؟


میگوید : جهنم , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنکه به بهانه اش دنیا و زندگی مرا تبدیل به همان که میگوئی کردی ؟


میگوید : کتاب , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان که هر کس و ناکسی از نوشته های آن قرائت و تفسیر و برداشت خودش را دارد ؟


میگوید : روایات و احادیث , سمعا و طاعتا ...
میگویم : ان مهملات مجعول و مجهولی که همیشه به نفع شما و به زیان ماست ؟


میگوید : اهل بیت , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنهائی که هر ساله از مرگشان برای شما درآمدی شوند و برای ما اندوه و گریه و عزا ؟


میگوید : ائمه , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان کسانی که وسیله توسل قرار دادی که خلق را از خدا دور کنی ؟


میگوید : انتظار ظهور , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان که او را چاه کنی اندر چاه کردید و جماعتی را دلخوش به نامه انداختن در آن ؟


میگوید : آمادگی برپائی حکومت عدل , سمعا و طاعتا ...
میگویم : کدام حکومت عدلی با مردمی فقیر و گرسنه و معتاد و بیمار و افسرده بنا شده و بنا میگردد ؟


میگوید : ولایت , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان که نظرش با نظر دزدی ها و اختلاسها و فقر و گرانی و بدبختی مردم نزدیک بود ؟


میگوید : احکام شرع , سمعا و طاعتا ...
میگویم : همان که برای بدبختی قطع دست و شلاق است و برای آقازاده ای حبس با تمام امکانات رفاهی و ایامی که اغلب در مرخصی میگذرد ؟


میگوید : حجاب , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنچه گوئی حجاب نیست و بل بهانه ای برای تهدید و تحدید و تفرقه هست و بس .


میگوید : حرام , سمعا و طاعتا ...
میگویم : آنچه به خوردنش عادت کردی و قومی را به خوردن و کردنش واداشتی؟


میگوید : هر آنچه گویم , سمعا و طاعتا ...
میگویم : ۳۷ سال گفتی رنج بیهوده بردی و چنین طاعتی نکردند و نکنند و نخواهند کرد !


میگوید : با چوب و چماق , سمعا و طاعتا ...


میگویم : شرم کن و بترس از آن زمانی که خود را مقابل سیل مردمی به هوش آمده و خشمگین و از جان سیر شده و کینه جو و عصبانی ببینی و در پشت سر هم پل هائی که خودت با غرور و کبر و دروغ و فریب و حرص و طمع  ویران نمودی و و دیگر راه گریزی نداری... و چه سخت و دردناک است آنروز...
و بدان که این وعده از نوع آن وعده های سرخرمنی که بر بالای منبر میدادی نیست و خودت نیک بر درستی و راستی آن آگاه و واقفی , حیا کن .//
   


 

شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۴

در زمانه ای که تقلید جای تفکر را گرفته ...

                    در زمانه ای که تقلید جای تفکر را گرفته ...
  

وقتی به وضعیت امروزه خودمان نگاه میکنم و با افراد مختلفی که ؛

یا این وضعیت موجود را پذیرفتند و آنرا سرنوشت خود میدانند و یا با آن سازگاری نشان میدهند و آنرا همراهی میکنند و یا نسبت به آن بی تفاوت هستند و به امید خیالی واهی نشستند و یا در مقابل آن کم آورده اند و به بیراهه زده اند  , گفتگو میکنم و نظرات آنها را جویا میشوم و در موردش فکر میکنم... ,

بیش از پیش به ارزش و درستی و اهمیت این گفته یکی از اندیشمندان اروپائی قرن هفدهم پی میبرم و نیاز شدید خودمان را در فهم و بکارگیری و رعایت این دستور  برای رهائی از این پریشانی و آشفتگی که گریبانگیر ما شده را کاملا احساس میکنم .

 
"هرگز بدون تفکر , از بزرگان علمی، سیاسی و مذهبی پیروی نکنید.


همچنین بدون تفکر , از سنت و قراردادهای اجتماعی ۱ هم پیروی نکنید.


برای خودتان به طور مستقل فکر کنید.


به شواهد موجود نگاه کنید و سعی کنید دیدگاه‌ها و رفتارتان را بر پایهٔ اینکه مسائل واقعاً چگونه هستند ، بگذارید."

(( ۱- درفلسفه سیاسی ، قرارداد اجتماعی یا قرارداد سیاسی، نظریه یا مدلی است که ریشه در عصر روشنگری دارد و در پی یافتن پاسخ خاستگاه اجتماع و مشروعیت تسلط حکومت بر اشخاص است.))