چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۱

نا امید نشو ، باید به دنبال راهکاری بهتر و حقیقی و واقعی بگردیم

نا امید نشو ، باید به دنبال راهکاری بهتر و حقیقی و واقعی بگردیم
 
چند روزی بود که میخواستم این مطلب را بنویسم و عنوان کنم ،
ولی هی دل دل کردم ،گفتم شاید سیاهنمائی باشه ،شاید در موقعیت فعلی مناسب نباشه ، شاید بی احترامی به کار شجاعانه و مردانه خانم نسرین ستوده باشه ، و و و .....که خوشبختانه خبر شکستن اعتصاب غذای ٤٩ روزه خانم ستوده و پایان یافتن آن با قبول خواسته ایشان مبنی بر
 لغو ممنوع الخروجی دخترشان که تبلورمهرمادری
واستقامت مادرانه و پیروزی آن بر جهل و جنون و ستم بود،
امروزتبدیل به تیتر اول تمام خبرگزاری ها و سایت ها گردید .//

 
 
اما در این ٤٩ روز تمامی فعالین سیاسی و اجتماعی و حقوق بشرو فعالین حقوق زنان ،هنرمندان و طرفدارانشان هر روزه و بطور مستمر و با تمام نیرو ،سعی در فشار آوردن به حکومت برای به پایان رساندن این اعتصاب غذا که سلامت و جان خانم ستوده را هم تهدید میکرد ، داشتند و یکصدا خواستار شکستن اعتصاب غذا و آزادی ایشان بودند .//
 
حکومت هم که اهمیت و بزرگی خبر, سبب به حاشیه رفتن خبرهای ،گرانی و ٥+١ و آژانس اتمی و درگیری محمود و رهبری و مجلس و گمانه ها در مورد رد صلاحیت کاندیدا ها و نوسان دلار و سکه ,  گردیده بود هیچ اهمیتی به نوشته ها و بیانات معترضین در مورد خانم ستوده نمیداد و اصلا تحویل نمیگرفت و نه به تهدید ها و نه به درخواست ها و تقاضاها و خواهش ها ، هیچ وقعی نمیگذاشت و کاملا بی محلی میکرد و کرد./
 
 
(( من نمیدونم مگه آخوندا ، انگلیسی هم بلدند بخونند ؟؟!!))
تنها میتوان حدس زد که  شاید حمله به سفارت ایران در برلین و یا چسباندن عکس آنها بر سردر سازمان حقوق بشر، در پذیرش خواسته و قبول آن از طرف رژیم ، موثر بوده باشد !./
 
اما حقیقت تلخی که ممکن است کام آرمانگراها و خیالاتی ها و خوش باورها و رویا پردازان را  شدیدا تلخ کند , این است که تمام مخالفین و نهاد ها و گروه ها و سازمانها و اپوزیسیون و برانداز و بند انداز و و و......
نتوانستند در طی این ٥٠ روز, این خواسته برحق مادری به جان آمده را
از جمهوری اسلامی بگیرند و یا اورا از زندان برهانند و نجات بدهند.//

حال نکته اینجاست که این جماعت که خواستار تغییر و براندازی این حکومت هستند  چگونه  میتوانند که حکومت را از آنها بگیرند ؟
و از چه راهی  میخواهند مردم را نجات بدهند و برهانند ....!!!!!/
 
براستی که این مطلب آزمون بسیار خوبی برای سنجش میزان اعتبار و قدرت و نفوذ و برش و کارائی این جماعت درهم پیچده و سردرگم است ، البته اگر بفهمند و بخواهند که بفهمند ,
واگر تخریب ها و تهمت ها و توهین ها و زیراب زدن ها و و و و ....وقتی برای فکر کردن به این حقیقت عبرت آمیز و تلخ را برایشان بگذارد.//

 منکه چشمم آب نمیخورد و بعید میدانم ............/
 
تلخی قبول یک حقیقت رواتر و گواراتر از حلاوت دروغ و خودفریبی هست .//
 
اما تو دوست من ، نا امید نباش و دلسرد نشو و خوب شد که دیدیم تا بدانیم که به دنبال راهکاری بهتر و حقیقی و واقعی تر بگردیم ....................//
 

دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۱

حمایت زهیر( شکوفه ) توکلی از لعن صادق هدایت توسط موسوی گرمارودی

حمایت زهیر( شکوفه ) توکلی از لعن صادق هدایت توسط موسوی گرمارودی
 
این آقای ژیگولو که با زلف پریشان و بدون رعایت حجاب اسلامی وارد جرگه شعرای بی ادب شده کسی نیست جز زهیر ( زهیر به معنای شکوفه دار ،درخت شکوفه ، یا همان شکوفه اسم دختران ایرانی ) توکلی ،
دختر ( فرزند ) دوم احمد توکلی معاون رییس جمهور ونمیدانم عروس یا داماد صادق زیبا کلام ، که از سر خوشی و بیکاری و شکم سیری و ..ر مستی و با حمایت از طرف چند تن از دختران ترشیده فامیل ، احساس شعر و شاعری کرده و در این مملکت هردمبیل که قورباغه هفت تیر کش میدان شده برای اینکه سری تو سرها دربیاورد و یا بخاطر سفارش ابوی چنین مهملاتی را سرهم کرده و گفته، و از کلمه [ لعنت] به معنای ضد آفرینش الهی رسیده :
 
اگر مشکل تنها با کلمه لعن است،‌ بروید تحقیق کنید و ببینید که آیا کلمه لعن از نظر کانتکست دینی مصداق توهین است یا مصداق عمل آگاهانه و مبتنی بر معرفت و شناخت؟ مترادف فارسی لعن می‌شود نفرین و نفرین یعنی نه آفرین.‌ یک معنای آفرین ستایش است، اما معنای دیگر آن از آفرینش می‌آید و ما به کسی نفرین می‌کنیم که او را رودرروی نظام آفرینش می‌دانیم. /
 
و این پدر سوخته ژیگول که نباید تنهائی نزد رییس پدرش احمدی نژاد برود چون ممکن است به سرنوشت هلوی اول مبتلا شود ،کلمه را نیمه کاره معنی کرده و دشنام و سب آنرا ندیده و نخواسته ببیند ./
 
(اِ) دعای بد. (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). لعنت . بسور. پسور. سنه . غورا. یارند. پشول . پشور. دشنام . (از ناظم الاطباء). از: ن' (نفی ، سلب ) + فرین (آفرین ); ضد آفرین . مقابل آفرین در تمام معانی . لعن . لعنت . بوه . مرغوا. فریه . ذم . تقبیح . نکوهش . لعان . نفری .
 
و بازهم گفته :
وظیفه‌ی هر قلم به دستِ اهل قبله می‌دانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بی‌شرف‌هایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسم‌شان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند ./
 
که باید گفت : نه آفرین به پدرت ،اگر بدا نی چه بیشرف هائی که اسمشان صادق است اما کذاب ترین مردمانند و شهرت زیبا کلام را دارند و زشت ترین دروغ ها را میگویند که اگر آنها را دیدی سلام برسان .......

ای کاش بجای راستش را بگو ،میگفت دروغ نگو ....

ای کاش بجای راستش را بگو ،میگفت دروغ نگو ....
 
شاید بنظر شما فرقی نکند ، ولی از بالا و اوج دروغگوئی به یکباره به عمق راست گفتن ، پریدن و شیرجه زدن ، بسیار مشکل است و این حرکت برای دوستانش هم سخت و مشکل بود چه رسد به مخاطبین از پشت دریچه دوربین یا صفحه تلویزیون ، پله پله و قدم به قدم ...........

توهم ایرانی - 2


توهم ایرانی - 2
 
و با ر دیگر در سالهای دهه شصت با صدای انفجار بمب ها و گلوله اسلحه های کارخانجات تسلیحاتی دول استعماری امپریالیستی و کشورهای دشمن و استکباری صهیونیستی ، توهم فهمیدن جدیدی فراگیر شد و بناچار همه را در این کشتار نامقدس و یا دفاع مقدس گرفتار کرد .............///
 
 
رویاروئی لشگریان کفر با لشگر اسلام ، تقابل لشگر ابن زیاد و صدام یزید کافر با لشگر بی سلاح و تشنه لب حسینی خمینی در کربلای هویزه و فا و و شلمچه و شیرجه زدن بدون غسل و کفن ، یکراست به دامن حور یان بهشتی و تحویل کلید کاخ لولو و مرجان بهشتی قبل از عزیمت به جبهه های نبرد حق علیه باطل ........./
 
جنگیدن با کلاش های روسی و بمباران با ف-١٤ های آمریکائی و سلاح های شیمیائی آلمانی و تانک های انگلیسی و میراژ های فرانسوی و موشک های چینی و........غیره ،دو کشور مسلمان و ثروتمند اسلامی با کا فر نامیدن یکدیگر, شروع به تخریب و کشتار از همدیگر کردند و هشت سال صادقانه و خادمانه ، کمر به پر کردن جیب روسای کا فر و سرمایه دار صهیونیست جهانخوار بستند وآنها را از مال دنیا بی نیاز کردند./
 
 و از یکدیگر ، موش های آزمایشگاهی برای طراحان و سازندگان سلاح های کشتار جمعی ساختند و هشت سال بدون خستگی و با اراده ای راسخ آنها را به اوج قدرت و ثروت و رفاه و آسایش رساندند و در آخر برای یکی جام زهر و دیگری چوبه دار ما ند و کشوری ویران و مردمی دردمند و معلول و شیمیائی ، و خسته و درمانده ........./
 
توهم فهمیدن این مطلب که راه قدس از کربلا میگذرد و با فتح قدس و ساختن سایت های موشک های دوربرد در آنجا و تهدید اروپا و بستن دست امریکا میتوان این تحفه انقلاب را به جهان صادر و حقنه کرد ن ،برای کشور ایران هزارمیلیارد دلار خسارت و بیش از پانصد هزار کشته و یکصد هزار شیمیائی که در این مورد توانستیم رکورد جهانی بزنیم ، را به ارمغان آورد ./
 
و توهم جهانی هم باز دست از سر ما برنداشت ...جنگ ، جنگ ، تا رفع فتنه در عالم !! ، و با ر دیگر این توهم که ما موظف هستیم که پدر هر چی فتنه و فتنه گر است در بیاوریم و بنابر خلاف روایات شیعی دنیائی بدون فتنه
و شسته و رفته تحویل امام زمان بدهیم گریبان گرفت که هنوز هم ول نکرده است !!
 
و اما طرف مقابل که کوشاترین آنها نیز دچار توهم نجات کشور در دامن دشمن و با همکاری او آنهم در زمان جنگ شد و اوج توهم و حماقت را به کمال عالی رساند و جائی برای دیگری نگذاشت و ترسوتر ها و تنبلها رفتند و همچون خاله زنکها ،در حین پاک کردن سبزی قرمه و شستن ظرف ها و عوض کردن پوشک بچه ، از جنگ و انقلاب تحلیلی جدید بنویسند تا وقتی برای فکر کردن به اشتباه خودشان و حماقتشان و توهمشان نداشته باشند ./
 
واین توهم بسیار بسیار گران برای مردم و کشور تمام شد بطوریکه هنوز هم از سر توهم و توقع کسی جرات بیان عمق این فاجعه و این قصه تلخ را پیدا نکرده است و ندارد ./
ولی باز همچنان صادقانه و ابلهانه دچار توهم فهمیدن و دانستن بودند
و اینبار در توهم سازندگی و اصلاحات و اپوزیسیون و براندازی غرق شدند ............!!!!

توهم ایرانی - 1

توهم ایرانی - 1
 
 
ما ایرانی ها دچار توهم شده ایم ، توهم فهمیدن ، توهم دانستن و دانستن و فهمیدن ما توهمی بیش نیست ، باور نمیکنید ؟
 
به نتیجه کارهای ٣٥ سال اخیر خودمان یکبار دیگر نگاه کنید :
 
در سالهای دهه پنجاه توهم شدیدی تمامی اقشار مردم , مخصوصا طبقه تحصیلکرده ما را فرا گرفت ، توهم آزادی و برابری و عدالت و مساوات و .....یکی در قالب چپ و دیگری در قالب دین ......
 
ایسم ها ذهن ها را در بر گرفت ، امپریالیسم ، کمونیسم ، مارکسیسم ،صهیونیسم ، کاپیتالیسم ، اگزیستنسیالیسم ، نهیلیسم ، و هرکسی ایسم بیشتری بلد بود و قشنگتر آنرا تلفظ میکرد روشنفکرتر بود مخصوصا اگر آورکت سبز و عینک های دورسیا ه قابدار و سبیلهای پر پشت داشت که دیگر مظهر فهم و دانستن بود./
 
و دسته ای دیگر که در ذهن آنها یا ایها الذین و قتلو فی سبیل الله و لا اله الا الله و الله اکبر پر شده بود و اورکت کلاهدار کره ای بر تن داشتند و دکمه ها تا خرخره بسته و ریش ،هرچه انبوه تر و پر شوره تر ،مومن تر و مخلص تر و با ایمان تر بود ./
 
هر دو در بیابان توهم , بدنبال سراب آزادی میدویدند ...................//
 
و یک آرمان و آمال را میمالیدند ، برانداختن حکومت ظلم وجور و ستم و برپائی حکومت عدل و انصاف و برابری و آزادی و نابودی سرمایه داران و برپائی حکومت مستضعفین و الگو ساختن آن برای جهانیان نفهم و مردم تمام دنیا که در زنجیر جهل و استبداد و ظلم اسیر بودند و الله و لنین این مسئولیت خطیر در بیداری توده های ستمدیده خلق و امت اسلامی در بند ، به آنها محول کرده بود .!
 
و چنان این انرژی متراکم و انباشته بود که تصمیم داشتند پس برپائی این حکومت عدل و برابری در کره زمین ، با ساختن موشکهای رفیق و برادر شهید ، به کرات و سیارات دیگر کهکشانها بروند و موجودات فضائی تحت ظلم و ستم دیگر منظومه های شمسی را هم نجات بدهند و زنجیر بندگی را هم از پای آنها در آورند ./
 
که نتیجه کار آنها برپائی و ساختن یکی از پیچیده ترین و مرموزترین و بیرحم ترین و مستبدترین و ویرانگرترین حکومت های دیکتاتوری بینظیر و منحصربفرد در جهان شد./
 
که پس از گذشت دو سه دهه از آن شاهکاری که تبلور خشم توده ها و حرکت خود جوش دنیای اسلام بود و بیرون آمدن اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی امپریالیستی وصهیونیستی و استعماری در نقش و اهمیت نفت و تثبیت قیمت آن برای کارخانجات و ماشینهای دنیای غرب و جهان اول و بر نتافتن از وجود کسیکه در اوپک قیمت نفت را تغییر دهد .........
این جوانان انقلابی دانستند که چندان خودجوش و متبلور نبودند و این حرکت متبلور و خود جوششان در برنامه ریزی های بیست ساله آنها پیش بینی و سمت و جهت آن روشن و از پیش تعیین شده بوده است .!!/
 
اما چنان توهم دانستن و فهمیدن آنها را در چنگال خودش گرفته بود که که هنوز هم باور ندارند و نمیخواهند باور کنند که فریب خوردند و نفهمیدند و اشتباه کردند و بی ریش های باقیمانده آنها با گفتن ، دزدیدن و سرقت انقلابشان ، خود را خر میکنند و ریش دارها و با ریش ها با تخیل به بیراهه رفتن ارزش ها ، سر خودشان را شیره میمالند , و چنان در شیرینی و حلاوت این توهم غوطه ورند که تلخی از دست رفتن و ویرانی کشور و خاک خودشان را هم نمیفهمند و نمیچشند و یا نمیخواهند که بفهمند !!!!!
 
و همچنان مذبوحانه میکوشند و تلاش میکنند تا چهره ای فهمیده و روشنفکر و دانا از خودشان ارائه بدهند ،تا شاید روی سنگ پای قزوین را کم کنند !؟
 
 
دیگر به کریم آقا بقال و مش کربلائی حسن که شبها در مسجد بعد از نماز ، در مورد سوخت هسته ای و کیک زرد و غنی سازی ٢٠ درصدی و نقش پاره شدن لایه اوزون در تغییر رنگ برخی از جلبکهای اقیانوس آرام و جایگاه ایران در نظم نوین جهانی ، و آب شدن یخ های قطب جنوب و خودکشی نهنگها و نقش حجاب در بالا رفتن خودکشی و غیره ....با میرزا فتح الله و حاج یونس به مباحثه و گفتگو مینشنند ...، کاری نداریم .//

یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۱

تنها یک بی ریشه و بی وطن میتواند چنین چیزی را بگوید

تنها یک بی ریشه و بی وطن میتواند چنین چیزی را بگوید
 
و تنها این سخن میتواند از یک دماغ مخبط و ناسالم تراوش کند چرا که کسیکه خود معتقد هست و میگوید :تلاش در راه حفظ وطن چیز کوچکی است که در بین حیوانات نیز مشاهده می‌شود. /
و این غریزه وحس را حتی در حیوانات تشخیص داده ولی خود عاری از آن میباشد و از حیوانات هم کمتر خود را نشان میدهد و میپندارد ،یقینا در سلامت عقلی و روحی این شخص باید شک کردو وی را به دارالمجانین و نزد روانپزشک باید برد ./
 
 
و اگر آب و خاک ارزش دفاع و جانبازی ندارد و جاهلیت میباشد ،نباید در مقابل ویران کردن مکانهائی که مورد احترام است همچون مکه وکعبه و مدینه و مسجد مدینه عکس العملی نشان داد ؟
 
و لابد آقای محمد تقی خان در صورت یورش به بیت و خانه خودش هم تسلیم است و مشغول خواندن وان یکاد الذین.......میشوند و به ارزش ها فکر میکنند ...!!!
 
وتراوش نفرمودند که کسانیکه در راه میهن و حفظ آن کشته میشوند اگر شهید نیستند ،پس چه هستند ؟
 
مصباح یزدی: وطن ارزش اهدای جان را ندارد!!
 
به گزارش روز یکشنبه (۱۲ آذر) خبرگزاری مهر٬ آقای مصباح یزدی این مطلب را در جمع گروهی از طلبه‌های موسسه‌ای که در قم اداره آن را بر عهده دارد بیان کرده است./
 
محمدتقی مصباح یزدی٬ رئیس موسسه آموزشی امام خمینی می‌گوید: آب و خاک ارزش آن را ندارد که انسان برای آن جان خود را از دست بدهد و طرح مباحث وطن دوستی نیز شعار دوران جاهلیت است./
وی گفته است: اگر ملاک وطن باشد پس همه کسانی که در دنیا و بر اثر جنگ‌ها کشته می‌شوند شهید هستند در صورتی که اینگونه نیست و شهدای ما برای دفاع از ارزش‌های الهی در این مسیر جان خود را اهدا کردند .
مصباح یزدی افزوده که اگر اهداف شهدا را زیر و رو کنیم و به جای ارزش‌های اسلامی، ملیت و آب و خاک را مطرح کنیم شهدا ما را نفرین خواهند کرد و در واقع این افکار، شهدا را مسخ می‌کند.به گفته وی نباید گذاشت کسانی از روی جهل، شعار‌ها و ارزش‌های اسلامی را به ارزش‌های جاهلی، انسانی و الحادی تبدیل کنند.//

آیا این گفته بنیانگزار جمهوری اسلامی را قبول دارید و قبول میکنید؟

آیا این گفته بنیانگزار جمهوری اسلامی را قبول دارید و قبول میکنید؟

 
این متن سخنرانی روح الله خمینی در ١٢ بهمن ١٣٥٧ در بهشت زهرای تهران است و در تمام سندها و مدارک نیز موجود میباشد.

 از دولتمردان تقاضا داریم که لطفا آنرا بدقت بخوانند و پاسخ بدهند :
 
[[ به چه حقی ملت ٥٠ سال پیش از این سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟ ]]
 
سرنوشت هر ملتی به دست خودش هست ،
ما در زمان سابق ،
فرض بفرمایید در زمان اول قاجاریه نبودیم ،
اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند ،
اما رای مثبت دادند بر آقا محمد خان قجرو و آن سلاطینی كه بعدها می آیند.
 
در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، 
 هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده،
 آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه،
به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد ؟

سرنوشت هر ملت دست خودش است.
 
ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند.
 
ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی،
اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند .
این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد،
آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان،
بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند،

چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؟

بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود  , مجلس غیر قانونی است،
 پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است
و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده،

چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟

مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟
 
این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.

علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است،

این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را.

وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است.]]
 
 
آیا در حال حاضر نسل امروز ما هم همین حکومت را ترجیح میدهند و قبول دارند ؟
 
آیا انتخاب پدران آنها هم انتخاب خود آنهاست ؟
 
آیا از سرنوشت معین شده توسط پدران خود راضی هستند؟
 
آیا این جوانانی که هیچکدام از آنها ادراک آنوقت را نکردند هم همان ادراک و خواسته پدران خودشان را دارند ؟

 آیا حاکمان فعلی که همگی سنگ امام را به سینه میزنند این گفته بنیانگزار جمهوری اسلامی را قبول دارند و قبول میکنند ؟

و اگر نسل امروز بنابر گفته بنیانگزار این حکومت خواهان آن نباشند ,

آیا جمهوری اسلامی میتواند در قالب یک رفراندوم ، بر گفته بانی همین حکومت صحه گذاشته و آنرا به اجرا بگذارد به خواست مردم و گفته خمینی احترام بگذارد ؟